گنجور

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶۴ - در ستایش پادشاه رضوان جایگاه مروج ملت نبی حجازی محمدشاه غازی طاب ثراه‌ گوید

 

ساقی بده رطل گران زان می که دهقان پرورد

انده برد غم بشکرد شادی دهد جان پرورد

در خم دل پیر مغان در جام مهر زر فشان

در دست‌ ساقی‌ قوت‌جان ‌رخسار جانان پرورد

در جان جهد زان پیشتر کاندر گلو یابد خبر

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۱۴ - در ستایش نواب فریدون میراز طاب ثراه‌ گوید

 

دوشینه‌ کاین نیلی صدف‌ گشت ازکواکب پر درر

در زد یکی گفتم کیی گفتا منم بگشای در

جستم ز جا رفتم دوان آسیمه‌سر دل‌دل‌کنان

تا جویم از نامش نشان تا گیرم از حالش خبر

پرسیدم آخر کیستی دزدی گدایی چیستی

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۲۰ - در ستایش امیرالامرا‌ء العظام حسین خان نظام‌الدوله

 

آمد چه خلعت‌؟ از کجا؟ از دکه شاه عجم

کی‌؟ صبحدم از بهر که‌؟ از بهر میر ملک جم

این کرده چه خدمت‌؟‌ کجا؟ هم در سفر هم در حضر

ازکی‌؟ ز عهدکودکی طوبی لارباب الهمم

آن داده چه خلعت‌؟ چرا پاداش خدمتهای وی

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۷۱ - د‌ر مدحت مرحوم مغفور حاج حسن‌خان شیرازی می‌فرماید

 

در دور دارای زمین در عهد خاقان زمان

کشورگشای راستش گیهان خدای راستان

غازی محمد شاه یل عین دول عون ملل

غیث عطا غوث امل ماه زمین شاه زمان

از امر سالار عجم فرمانروای ملک جم

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۰۱ - وله فی المدیحه

 

عیدست و آن ابرو کمان دلدادگان را درکمین

هم پیش تیغش دل نشان هم پیش‌ تیرش دلنشین

عیدست و آن سیمین بدن ‌هر گه چمان اندر چمن

از جلو‌ه رشک نارون از چهره شرم یاسمین

عیدست وپوشد بر شنح جوشن زموج می قدح

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۱۷ - در مدح شاهزاده ی مبرور شجاع السلطنه مغفور حسنعلی میرزا فرماید

 

عبدس و ساقی در قدح‌، صهبا ز مینا ریخته

در گوهر الماس‌گون لعل مصفا ریخته

کرده پی اکسیر جان در طلق زرنیخ روان

در ساغر سیماب‌سان‌ گوگرد حمرا ریخته

آب از سر‌اب انگیخه آتش ز آب انگیخته

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۱۸ - و له فی المدیحه

 

عیدست و جام زرنشان از می‌گران‌بار آمده

هر زاهدی دامن ‌کشان در دیر خمار آمده

زاهدکه‌کرد انکار می حیرت بدش ازکار می

از هرچه جزگفتار می اینک در انکار آمده

عیدست و یار دلستان بر دست جام ارغوان

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۱۹ - مطلع ثانی

 

جشنی ز نوروز عجم‌ کاراستش جمشید جم

جشنی که با کون و علم شاه جهاندار آمده

یعنی شجاع‌السلطنه آنکو ز قلب و میمنه

همرزم صد تن یک‌تنه در دشت پیکار آمده

اسکندر دارا خدم دارای اسکندر حشم

[...]

قاآنی
 

قاآنی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱

 

صدشکر گو‌یم هر زمان هم‌ چنگ را هم‌ جام را

کاین هر دو بردند از میان هم ننگ را هم نام را

دلتنگم از فرزانگی دارم سر دیوانگی

کز خود دهم بیگانگی هم خاص را هم عام را

خواهم جنونی صف شکن آشوب جان مرد و زن

[...]

قاآنی