صدشکر گویم هر زمان هم چنگ را هم جام را
کاین هر دو بردند از میان هم ننگ را هم نام را
دلتنگم از فرزانگی دارم سر دیوانگی
کز خود دهم بیگانگی هم خاص را هم عام را
خواهم جنونی صف شکن آشوب جان مرد و زن
آرد به شورش تن به تن هم پخته را هم خام را
چون مرغ پرد از قفس دیگر نیندیشد ز کس
بیند مدام از پیش و پس هم دانه را هم دام را
قاآنی ار همت کنی دل از دو عالم برکنی
یکباره درهم بشکنی هم شیشه را هم جام را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساساتی عمیق و تضادهایی در زندگی میپردازد. شاعر از شادی و شکرگزاری برای چنگ و جام (نمادهای هنر و لذت) سخن میگوید که در عین حال ننگ و نام را از میان میبرند. او از دیوانگی و سرگشتگی خود میگوید و خواهان جنونی است که بتواند جوششی در زندگی ایجاد کند و وضعیت را تغییر دهد. در انتها، شاعر به نوعی آزادی و رهایی اشاره دارد که با شکستن محدودیتها و ساختارهای موجود به دست میآید. به طور کلی، شعر به جستجوی آزادی و رهایی از قید و بندهای دنیوی پرداخته است.
هوش مصنوعی: من هر بار شکرگزاری میکنم، هم برای ساز و هم برای جام، زیرا هر دوی اینها ننگ و نام را از میان بردهاند.
هوش مصنوعی: من از دانایی و فرزانگی خسته و دلتنگ هستم و به خاطر همین دچار دیوانگی شدهام. از خودم دوری میکنم و این احساس نه فقط برای خاصها بلکه برای همه وجود دارد.
هوش مصنوعی: میخواهم جنونی که مانند صفشکنی باشد و زندگی مردان و زنان را به هم بریزد. این شور و هیجان به گونهای است که همه را، چه آماده و پخته و چه ناپخته و خام، به شورش وادار میکند.
هوش مصنوعی: زمانی که مرغ از قفس آزاد میشود، دیگر به هیچ چیز دیگری فکر نمیکند و فقط به جلو و عقب نگاه میکند. او هم به دانههای خوراک و هم به دامهایی که در کمین او هستند توجه دارد.
هوش مصنوعی: اگر بخواهی با جدیت و تلاش بیشتری اقدام کنی، میتوانی به راحتی از همه چیزهایی که در دنیا هست دل بکنی و به یکباره تمام موانع و محدودیتها را از سر راه برداری، هم شیشه و هم جام را بشکنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
امشب سبکتر میزنند این طبل بیهنگام را
یا وقت بیداری غلط بودست مرغ بام را
یک لحظه بود این یا شبی کز عمر ما تاراج شد
ما همچنان لب بر لبی نابرگرفته کام را
هم تازهرویم هم خجل هم شادمان هم تنگدل
[...]
ساقی همان به کامشبی در گردش آری جام را
وز عکس می روشن کنی چون صبح صادق شام را
می ده پیاپی تا شوم ز احوال عالم بیخبر
چون نیست پیدا حاصلی این گردش ایام را
کار طرب را ساز ده و اصحاب را آواز ده
[...]
بهر تو خلقی می کشد آخر من بدنام را
بس می نپایم، چون کنم وه این دل خودکام را
یک شب به بامی دیدمت، آنگه به یاد پای تو
رنگین بساطی می کنم از خون دل آن بام را
خواهم که خون خود چومی در گردن جامت کنم
[...]
ای ترک آتش رخ بیار آن آب آتش فام را
وین جامه ی نیلی ز من بستان و در ده جام را
چون بندگان خاص را امشب بمجلس خوانده ئی
در بزم خاصان ره مده عامان کالانعام را
خامی چو من بین سوخته و آتش ز جان افروخته
[...]
کردند ید آن زلف و رخ دلهای بی آرام را
بهر شکار بلبلان بر گل نهادی دام را
پیش گل اندام تو دارد گل اندامی ولی
لطفی نباشد آنچنان اندام بی اندام را
ساقی رسید ایام گل خالیست از می جام مل
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.