دوشینه کاین نیلی صدف گشت ازکواکب پر درر
در زد یکی گفتم کیی گفتا منم بگشای در
جستم ز جا رفتم دوان آسیمهسر دلدلکنان
تا جویم از نامش نشان تا گیرم از حالش خبر
پرسیدم آخر کیستی دزدی گدایی چیستی
بیموجبی را نیستی همچون غریبان دربدر
رین پاسخ آمد در غضب برزد صداکای بیادب
رهزن نیمکاین نیمهشب آرم به هرکوییگذر
بگشای در تا دانیم جان بر قدم افشانیم
بر چشم و سر بنشانیم سازی حکایت مختصر
از آن صدای آشنا در موج خون کردم شنا
جانم ز خجلت در عنا هوشم ز حیرت در فکر
ناگه به خود لرزیدما وانگه به سر لغزیدما
مانا خطا ورزیدما کز آن خطا دیدم خطر
آسیمهسار و سرنگون او از برون من از درون
او غرق خوی من غرق خون او منتظر من محتضر
القصه با صد پیچ و تاب از جای جستم باشتاب
از خجلتم جان در عتاب از حسرتم خون در جگر
در باز کردم بر رخش دیدم جمال فرخش
وز شرم شیرین پاسخش افتاده در بوک و مگر
ترکی درآمد خوی زده یک ساتکینی می زده
خوی بر جمال وی زده چون بر گل سوری مطر
خویش چو آتش توسنا، رویش به خوبی سوسنا
کالریم غنجاً اذرنا و البدر حسناً ان سفر
غنجش فزون نازش فره جعدش همه بند و گره
گیسو فتاده چون زره از طرف دوشش تا کمر
روشنرخ و تاریکمو شیرینزبان و تلخگو
دشمن نهاد و دوسترو نیکوجمال و بدسیر
گیسو زره قامتسنان مژگانخدنگ ابروکمان
دل آهن و تنپرنیان خطجوشن و صورت سپر
فربهسرین لاغرمیان اندکسخن بسیاردان
خورشید رو ذرهدهان فولاددل سیماببر
باری چو آمد در سرا دید آنچنان پژمان مرا
گفتاکه بیموجب چرا از وصل من جستی حذر
من ماهم و در تیرهشب از من رمیدی بیسبب
در تیرهشب ماهای عجب نیکوتر آید در نظر
گفتم خطا کردم خطا ایدون عطا باید عطا
ای رویت آرزم ختا ای مویت آشوب تتر
گفتا بهل این های و هو عذر گنه چندین مجو
برخیز و سنگینکن سبو زان بادهٔ پر شور و شر
زان باده کز وی خار خشک آرد دو صد من بید مشک
از رنگو بو چون لعل و مشک از زیب و فر چون ماه و خور
دفع کرب رفع تَرَح کان طرب جان فرح
ریحان دل روح قدح نیرام غم نور بصر
بویش به عنبر ماندا رنگش به گوهر ماندا
بیجادهٔتر ماندا لؤلؤی خشک مستقر
هم عقل را پیوند ازو هم جان و دل خرسند از او
هم اهرمن در بند ازو هم زو معاصی مغتفر
از بسکه صافست و روان هم ظاهرست و هم نهان
همچون مضامین در بیان همچون معانی در صور
بق زان خورد پیلی شود در جو چکد نیلی شود
وز آن ابابیلی شود خجلتده طاووس نر
نادان از آن گر نوشدا از تنگ ظرفی جوشدا
تا روز حشر ار کو شدا در گل فروماند چو خر
حالی ز جا برخاستم خاطر ز غم پیراستم
بزم نشاط آراستم ترتیب دادم ماحضر
آماده کردم بهر وی تار و رباب و چنگ و نی
نقل و کباب و جام و می اسباب عشرت سربهسر
بگشودمش بند قباگفتم زهی شیرینلبا
اهلا و سهلا مرحبا اشرب فقد حان السحر
زینسان که آرام دلی زینسان که شمع محفلی
عیش جهان را حاصلی نبود ز وصلت خوبتر
بیگانگی از سر بنه بیگانگی جستن نه به
بنشین بخور بستان بده شادی بیاور غم ببر
هم بذله بشنو هم بگو هم دل بجو هم گل ببو
هم ساتکین کش هم سبو هم انگبین خور هم شکر
خواهد گذشتن چون جهان زان رخش غم بیرون جهان
کز نقش پیدا و نهان باقی نمیماند اثر
شادی خوشست و خرمی کز نقش بیشی و کمی
جز عیش جان آدمی نخل بقا ندهد ثمر
اینست نقد حال ما کز اوست فرخ فال ما
قسمت ز ماه و سال ما جز آن نباشد ای پسر
امشب من از وصلت خوشم فردا ز غم در آتشم
زیرا که فردا میکشم رخت عزیمت بر سفر
نام سفر چون برده شد آن شوخچشم آزرده شد
وز غم چنان افسرده شد کاندر خزان شاخ شجر
زالماس مرجانسای شد از جزع مرجانزای شد
از دست رفت از پای شد هی زد برو.هی زد به سر
هی گریه کرد و هی جزع هی ناله کرد و هی فزع
هیگفت اسکت یا لکع عذبت طرفی بالسهر
خیری نمود از ارغوان چنبر نمود از خیزران
افشاند برگل ضیمران آزرد یاقوت ازگهر
پرتاب کرد از سر کله از ده هلال آزرد مه
صد خنجرش در هر نگه صد ناچخش در هر نظر
هی ریخت برگلگوهرا هی بیخت بر مه عنبرا
هی بر سمن از عبهرا بارید مروارید تر
جوشیدش از تنور دل آبی که طوفان زو خجل
چون نوح هردم متصلگویانکه ربی لاتذر
گفتم چرا گشتی چنین گفتا برو خامش نشین
چندم ز خود سازی غمین چندم ز بد گویی بتر
میبینمت چون بوالهوس مشتاق چیزی هر نفس
چون غافلان از پیش و پس آشفتهحال آسیمهسر
گه پیشهیی را مخترع گه شیوهیی را متبع
فاخش الاله سوء فلعلک و احذرن کل الحذر
نه عارفی نه متقی نه بادهخواری نه شقی
نه پاکدامن نه نقی نه پیشبین نه پسنگر
این آرزو باری بهلکز من نخواهی شد بحل
دانم خجل گردی خجل گر رخت بندی از حضر
حالی سفر کردن چرا رنج سفر بردن چرا
جان و دل آزردن چرا از بهر مشتی سیم و زر
چند از پی خیل و رمه این های و هوی وین دمدمه
دنیا نماند این همهگیتی نیرزد اینقدر
گیرم سفرکامت دهد خورشیدسان نامت دهد
یک صبح تا شامت دهد از خاوران تا باختر
چندان نیرزد این عناکز حضرتی گردی جدا
کاو را ظفر بخشد خدا بر خسروان نامور
شاه آفریدونکز سمک بررفته صیتش تا فلک
با خلق و کردار ملک با خلق و دیدار بشر
فرخنده شاه راستینکشکان بود در آستین
با قدر او گردون زمین با جود او دریا شمر
مغلوب حکمش چار حد منکوب قهرش دیو و دد
هم حکمران بر نیک و بد هم قهرمان بر خیر و شر
بر عالم و آدمکیا کاخش مطاف ازکیا
جنت ز خلقش یکگیا دوزخ ز قهرش یک شرر
عین زمین عون زمان شاه جهان ماه مهان
غیثکرم غوث امان فصل ادب اصل هنر
کان بهی بحر بها هم با دَها هم با نُها
خورشید با رایش سها یاقوت با جودش مدر
مذبوح از تیغش سمک مجروح از رمحش فلک
مرجوح با خلقش ملک مطروح با نطقش شکر
خشمش چو دوزخ جانگزا قهرش چو جنت جانفزا
هم تابع حکمش قضا هم پیرو امرش قدر
عالم ز عدل او حرم رایج به عهد اوکرم
بابی ز خلق او ارم تابی ز تیغ او سقر
ای چون شعاع مهر و مه تیغت گشوده خشک و تر
وی چون فروغ صبحگه صیتت گرفته بحر و بر
خنگت صبا تیغت وبا از این وبا وز آن صبا
خاک بداندیشان هبا خون ستمکیشان هدر
بر هر بلیدی قهر ران بر هر بلادی قهرمان
بر هر امینی مهربان در هر زمینی مشتهر
روزی که از تیغ گوان از خاک روید ارغوان
وز نوک ناوک خون روان گردد چو پشت نیشتر
از گرد و خون خاک زمین ماند به جامهٔ اهل چین
کز اطلس استش آستین وز قندز استش آستر
از بس سنان و تیغ و شل بارد به تنها متصل
وز بس خدنگ جانگسلگردد به دلهاکارگر
گویی خدای آسمان مینافرید اندر جهان
جز خنجر و تیغ و سنان جز ناچخ و تیر و تبر
وز بسکه جان اهل کین با خاک ره گردد عجین
گویی همه خاک زمین جان داردی چون جانور
چون از کمین آیی برون جاری کنی جیحون خون
از نیش تیغ آبگون وز نوک تیغ جان شکر
رمحت بدرد تا فلک تیغت ببرد تا سمک
نقش بقا سازند حک این از نشیب آن از زبر
گوید عدویت دمبدم از خوف جان در هر قدم
یا حبذا دارالعدم یا مرحبا دارالسقر
گوید ز بس خوف قصاص آین المفر آین المناص
اَین النجاهٔ اَین الخلاص اَین المقام اَین المقر
شاها مرا یک ملتمس باقیست بشنو یک نفس
کافکنده چرخم در قفس چون طایر بیبال و پر
سالیست افزون تا مرا زاقران نمودی برترا
هم سیم داد هم زرا هم گنج دادی هم گهر
بس زر و سیم و خواسته بخشیدیم ناخواسته
واکنون ز جا برخاسته عزمم به آهنگ سفر
نه اسب دارم نه رهی وز سیم و زر جیبم تهی
هم در سرم فکر مهی هم در دلم عزم خطر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به تجلی عشق و زیبایی معشوق میپردازد. در یک شب تاریک، صدای آشنایی او را به سوی در میکشاند. او به دنبال شناخت معشوق و حال اوست و در این مسیر احساساتی نظیر خجلت، شوق و حیرت را تجربه میکند. معشوق با زیبایی بینظیر و چهره دلربایش توصیف میشود. شاعر به او میگوید که وصل او بهترین حالت زندگی است و لذت و شادی در آغوش او نهفته است.
سپس معشوق او را به ترک حزن و اندوه دعوت کرده و از او میخواهد که با بادهای که شادی بخش است، مجلس را جشن بگیرد. او یادآوری میکند که دنیا فانی است و بهتر است از فرصتها بهره ببریم. در ادامه، شاعر اشاره به مسافرت و خطرات آن میکند و به نوعی دل نگرانی و اضطراب خود را به نمایش میگذارد.
نهایتاً، شاعر به سیر زندگی و خطرات آن میپردازد و از نداشتن مال و اندیشه به سفر میآخر میرسد. این شعر ترکیبی از عشق، زیبایی، حزن و تفکر درباره زندگی و زوال آن است.
هوش مصنوعی: دیشب، در حالی که یک صدف نیلی رنگ از ستارهها پر از مروارید شده بود، صدایی به من رسید. پرسیدم کیست، گفت من هستم، در را باز کن.
هوش مصنوعی: از جا کنده شدم و با شتاب و بیتابی در جستجوی نشانهای از او دویدم تا بتوانم از حال و وضعش باخبر شوم.
هوش مصنوعی: پرسیدم تو کی هستی، دزد یا گدا؟ چرا بیدلیل وجود داری؟ مانند کسانی که در بیسرنوشتی سرگرداناند.
هوش مصنوعی: این جمله نشاندهندهی خشم و ناراحتی گوینده است که به بیادبی و رفتار ناپسند کسی اشاره میکند. گوینده میگوید در این نیمهشب، به هرکجا که میرود، همچنان با مشکلات و مزاحمتها روبرو است.
هوش مصنوعی: در را باز کن تا بدانیم، جانمان را فدای تو میکنیم و تو را بر چشم و سر خود میگذاریم. اینجا داستانی کوتاه را روایت میکنیم.
هوش مصنوعی: صوت آشنایی در دل من طنینانداز شده و باعث شدهاست که با خجالت در میان امواج احساساتم غوطهور شوم. ذهنم از حیرت پر شده و در فکر هستم.
هوش مصنوعی: ما ناگهان به خود لرزیدیم و سپس سرمان به جلو افتاد. مشخص است که در اثر یک اشتباه دچار خطر شدیم، زیرا از آن اشتباه پیامدهای خطرناکی را مشاهده کردیم.
هوش مصنوعی: شخصی ناراحت و آشفته است و از درون خودش نیز به شدت در گیر و عذاب است. احساس میکند که در حال غرق شدن در احساسات و دردهای خودش است. او به انتظار دیگری نشسته که در وضعیت مرگ و زجر قرار دارد.
هوش مصنوعی: خلاصه اینکه، با اضطراب و آشفتگی از جا برخاستم. به خاطر شرمندگیام، جانم در عذاب بود و از حسرت، قلبم در درد و رنج به سر میبرد.
هوش مصنوعی: وقتی در را باز کردم و به چهره زیبای او نگاه کردم، متوجه شدم که به خاطر شرم و خجالت از پاسخ شیرینش، به حالت درماندگی دچار شده است.
هوش مصنوعی: در این بیت به زیبایی و جذابیت یک شخص اشاره شده است. زیبایی او آنقدر مشغولکننده و دلربا است که مانند بارانی که بر روی گلهای سرخ میافتد، تأثیر عمیقی بر دلها میگذارد. در واقع، این شعر به زیبایی و لطافت آن فرد و احساساتی که در دل دیگران ایجاد میکند پرداخته است.
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و جذابیت یک شخص اشاره دارد که مانند آتش در درون خود انرژی و حرارتی دارد و چهرهاش همانند گل سوسن زیبایی و طراوت را به نمایش میگذارد. همچنین، این شخص درخشندگی و جذابیتی شبیه به ماه کامل دارد که در سفرش به زندگی، توجهها را جلب میکند.
هوش مصنوعی: ناز و عشوهگری او بیشتر شده و موهای مجعدش به گونهای است که در کنارهای سرش مانند زره آویزان شده و تا کمرش را پوشانده است.
هوش مصنوعی: چهرهای نورانی و موی تیره دارد؛ زبانی شیرین و گفتاری تلخ. دشمنی در دل دارد و دوستنواز است. جمال نیکویی دارد، اما رفتار خوشی ندارد.
هوش مصنوعی: موهای او مانند زرهی است که قامتش را حفظ میکند، مژگانش مانند تیرهایی است که از کمانش رها میشوند، ابروهایش همچون کمان دل را هدف قرار میدهند، و تن او مانند پارچهای نرم و لطیف است که در برابر تیرها محافظت میکند. صورتش نیز مانند سپری است که در دفاع از خود عمل میکند.
هوش مصنوعی: بیت به توصیف شخصیتی میپردازد که با وجود ظاهر لاغر و نحیف، دارای سخنان عمیق و معرفتی زیاد است. او مانند خورشید درخشانی است که در درونش قدرت و استقامت وجود دارد، مشابه به فولاد و جیوه که هر یک ویژگیهایی از سختی و تغییرپذیری را به نمایش میگذارند. این تصویر بیانگر این است که گاهی اوقات، ظاهر افراد نمیتواند نشاندهنده عمق و ارزش درونی آنها باشد.
هوش مصنوعی: وقتی به خانهام آمد، به قدری حیرتزده بود که از من پرسید چرا بدون دلیل از ارتباط با او دوری کردهام.
هوش مصنوعی: من مانند ماهی هستم که در شب تاریک، تو بدون علت از من فرار کردی. در این شب تار، چه شگفتانگیز است که ماه (من) در نظر زیباتر به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: من گفتم که اشتباه کردم و باید خطای خود را بپذیرم. ای چهرهی زیبایت همچون سرزمین آرزوها، و ای موهای تو که دل را به هم میزنند.
هوش مصنوعی: گفت بگذار این جنجال و شلوغی را، دیگر عذر و بهانهها را جستجو نکن. بلند شو و سبوی پر از آن شراب پرشور و هیجان را سنگین کن.
هوش مصنوعی: از آن میای که خار خشک را تبدیل به دو صد من بید خوشبو میکند، با رنگ و بویی چون لعل و مشک و با زیبایی و ظرافتی مانند ماه و خورشید.
هوش مصنوعی: دوری از مشکلات باعث میشود شادی و سرور در دل داشته باشیم. آرامش جان مانند ریحان خوشبوست و روح ما از غم و اندوه آزاد میشود. روشنی چشمها نشان از روشنی دل است.
هوش مصنوعی: بوی این چیز مانند عطر خوش عنبر است و رنگ آن مانند گوهرهای گرانبهاست. در جایی که مرجانها وجود دارند، مرواریدهایی خشک و ثابت وجود دارند.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که هر دو عقل و دل از الهام و وجود خداوند بهرهمند هستند و از او خوشنودند. همچنین، در اینجا به این نکته اشاره میشود که حتی نیروهای منفی و اهریمنی نیز تحت کنترل و بندگی او قرار دارند و از او برای بخشش خطاها و گناهان کمک میطلبند.
هوش مصنوعی: این جمله به وضوح اشاره دارد به اینکه چیزی بسیار ساده و روشن است، به طوری که هم در ظاهر و هم در باطن آن مشخص است. همانطور که مضامین در کلام و معانی در اشکال قابل مشاهده هستند.
هوش مصنوعی: اگر فیل از آب بگذرد، رنگش به آبی میزند و از آنجا که پرندهای چون ابابیل با دیدن آن رنگ خجالتزده میشود، طاووس نر نیز در این موقعیت شرمسار میگردد.
هوش مصنوعی: نادان مانند ظرفی تنگ است که فقط توانایی گنجایش کم را دارد. اگر در زندگی تلاش کند و با مشکلات مواجه شود، در آخر زمان بینتیجه و گرفتار میشود، مانند خر که در گل گیر کرده است.
هوش مصنوعی: حالت من عوض شده و از غم دل رفتهام. به شادی میپردازم و جشن و سروری برپا کردهام و برای مهمانان جشن ترتیب دادهام.
هوش مصنوعی: برای او، همه چیز را آماده کردهام؛ سازها و ابزارهایی چون تار و رباب و چنگ و نی، همچنین خوراکیهایی مثل کباب و نوشیدنیهایی مثل جام و می، تا فضای لذت و شادی فراهم شود.
هوش مصنوعی: من در را گشودم و گفتم: ای لبهای شیرین، خوش آمدی! بیا و بنوش، زیرا شب جادو شروع شده است.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان حسرت و افسوس از نبودن عشق و محبت در زندگی پرداخته است. شاعر به این نکته اشاره دارد که داشتن آرامش و دوستی دل در کنار کسی که محبوبش باشد، باعث میشود که زندگی لذتبخشتر و پرمعناتر شود. بدون وجود این عشق و ارتباط عمیق، خوشیهای دنیا اهمیت چندانی نخواهد داشت و به نوعی درخشش و شیرینی زندگی کمرنگ میشود.
هوش مصنوعی: از بیگانگی و دوری دست بردار و به دنبال جدایی نباش. نشستی را رها کن و شادی را بیاور، غم و ناراحتی را دور کن و در عوض خوشی و شادابی را به زندگیات بیاور.
هوش مصنوعی: هم شادی و شوخی را بشنو و هم خودت شوخی کن، هم به دلخوشیها بپرداز و هم گلهای خوشبو را ببو. همچنین از لذتهای زندگی غافل نشو، همچون نوشیدن شراب و خوردن عسل و شکر که همگی نشانههای لذت و خوشبختی هستند.
هوش مصنوعی: هر چیز زیبای ظاهری و زودگذر، در نهایت از بین میرود و هیچ اثری از آن باقی نمیماند. بنابراین، انسان باید بداند که زیباییهای دنیوی دائمی نیستند و نمیتوان به آنها دل بست.
هوش مصنوعی: شادی و خوشحالی از زیباییهای زندگی به شمار میروند، اما اگر زندگی انسان فقط به خوشیها و نامهایی که از زندگی میبرد محدود شود، در نهایت ثمرهای برای بقا و ادامه زندگی به او نمیدهد.
هوش مصنوعی: حال ما اینگونه است که به خاطر شگون و خوشیمان به آن مبتلا هستیم. قسمت ما از ماه و سال چنین تعیین شده است و غیر از این نیست، ای پسر.
هوش مصنوعی: امشب از وصالت خوشحال و شاد هستم، اما فردا به خاطر غم و جدایی آتش به جانم میافتد. چراکه فردا باید وداع کنم و راهی سفر شوم.
هوش مصنوعی: زمانی که اسم سفر به میان آمد، آن دختر با چشمهای بازیگوش ناراحت شد و از غم به شدت غمگین گردید، مانند درختی که در فصل پاییز به خاک میافتد.
هوش مصنوعی: زال به شدت به خود لرزید و از ترس بر مغز خود زد. او به خاطر از دست رفتن چیزی که برایش عزیز بود، در نگرانی فرو رفت و بیتابی کرد.
هوش مصنوعی: او بارها گریه کرد و به شدت ناله زد و از ترس و نگرانی به خود لرزید. بارها گفت که ای تنهایی، آیا شب را با درد و بیخوابی تحمل کنم؟
هوش مصنوعی: گلی زیبا از درخت ارغوان شکفت و شاخههایی مانند نی به وجود آمد. بر سر آن سرای دلنواز، تکهای از یاقوت، از گوهرهای ارزشمند، ریخته شد و زیبایی را دوچندان کرد.
هوش مصنوعی: او به زیبایی و طرز نگاهش همه را مجذوب خود کرده و مثل شکاف عمیقی در دل عاشقان ایجاد میکند. هر بار که به کسی نگاه میکند، آن شخص احساس میکند که با خنجری به قلبش زده شده و دلش میشکند.
هوش مصنوعی: ای نابغه و زیبا، همچنان که عطر خوش در باغ میپیچد، بر گلهای نازک و دلنشین میبارند. مانند بارش مروارید ملات بر سمن، زندگی و زیبایی را به ارمغان میآوری.
هوش مصنوعی: از دل او آبی جوشید که طوفان او را شرمنده کرده، همچون نوح که همیشه دعا میکرد: پروردگارا، هیچکدام را تنها نگذار.
هوش مصنوعی: گفتم چرا اینگونه به نظر میرسی، او پاسخ داد: برو و سکوت کن. چقدر در تو از غم و اندوه وجود دارد و چندین بار از بدگویی و انگشتنما شدن خسته شدهای!
هوش مصنوعی: تو را میبینم مانند کسی که به شدت مشتاق و از خودبیخود شده است؛ هر لحظه مثل کسانی که غافل هستند و از اطراف خود بیخبر، در حالتی آشفته و بیقرار به سر میبرم.
هوش مصنوعی: گاهی اوقات انسان در یک زمینه خاص مهارت پیدا میکند، و در زمانهای دیگر به دنبال الگوها و روشهای جدید میگردد. پس باید با احتیاط عمل کند و مراقب باشد تا از خطاها و مشکلات دوری کند.
هوش مصنوعی: هیچکدام از این ویژگیها و صفات مثبتی که ذکر شده، در من وجود ندارد. نه عارف هستم، نه آدم متقی، نه اهل بادهخواری، نه بدبخت، نه فردی پاکدامن، نه آدمی نیکوکار، نه آیندهنگر و نه گذشتهنگر.
هوش مصنوعی: این آرزو که برای به دست آوردن تو دارم، به حقیقت نمیپیوندد و از این موضوع مطمئنم. اگر تو از حضور من جدا شوی، مسلماً خجالتزده خواهی شد.
هوش مصنوعی: چرا باید سفر کنیم و خود را به زحمت بیندازیم؟ چرا باید دلمان را به درد بیاوریم و به خاطر چند سکه و طلا رنج بکشیم؟
هوش مصنوعی: چندین بار در پی گروه و جمعیت حرکت میکنید و سر و صدا و شلوغی دنیا را دنبال میکنید، اما بدانید که این همه دنیا به این اندازه ارزش ندارد.
هوش مصنوعی: اگر فرض کنیم که تو مانند خورشید در سفر خود مسیر میروی و نامت درخشان و درخشانتر میشود، شاید در طول یک صبح تا شب تو را راهنمایی کند و از مشرق تا مغرب زمین بر تو موثر باشد.
هوش مصنوعی: اگر بخواهی جدا از عظمت و مقام بالا، به کسی که خداوند پیروزی عطا میکند، توجه کنی، باید درک کنی که ارزش این مقام در برابر بزرگی واقعی معنا ندارد.
هوش مصنوعی: شاه آفریدون از نسل سمک است و شهرت او تا آسمانها رفته است. او با خلق و رفتار خود، ملکه را به تصویر میکشد و انسانها را نیز میبیند.
هوش مصنوعی: پادشاه نیکنهاد و راستگو، در دورنگر خود نقشی بزرگ دارد. سرزمین با بخشش و سخاوت او، همچون دریا گشت و میزان فضیلت و بزرگی او نمایان است.
هوش مصنوعی: در برابر حکمت و قدرت او، انسان عادی نیز تحت تأثیر قرار میگیرد و حتی موجودات شرور هم در سلطهی او هستند. او بر خوبیها و بدیها تسلط دارد و میتواند بر هر دو تسلط یابد.
هوش مصنوعی: در این بیت به این معنا اشاره شده که خداوند، به عنوان پروردگار و خالق، زندگی و سرنوشت همه انسانها را در دست دارد. او با مهربانی و رحمتش میتواند جایی برای آرامش و سعادت فراهم کند، در حالی که غضب و قهرش میتواند به عذابی سخت منجر شود. به عبارت دیگر، رحمت و قهر خداوند دو روی یک سکه هستند و هر یک بسته به اعمال و رفتار انسانها نمایان میشود.
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی به توصیف محبتی بیپایان و نعمتی که در دورهای خاص وجود دارد، میپردازد. در این متن، صحبت از دوگانگی و تضادها است؛ زمانی که محبت و برکت به اوج خود رسیده و هنر و ادب شکوفا شدهاند. این بیانگر ارتباط عمیق با طبیعت و ارزشهای انسانی است که در فصول مختلف زندگی نمایان میشود.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیباییها و ویژگیهای درخشان و ارزشمند اشاره میکند. او تصویرهایی از دریا، خورشید و یاقوت را به کار میبرد تا به بزرگی و جود این نعمتها بپردازد. خورشید به عنوان نماد درخشش و زیبایی، به دیگر عناصر نیز نوری میبخشد، مشابه نوری که از سنگ یاقوت متصاعد میشود. در این توصیف، شاعر حس زیباییشناسی و عظمت طبیعت را به تصویر کشیده است.
هوش مصنوعی: این بیت به قدرت و تأثیر کلام و شخصیت فردی اشاره دارد که با سخنرانیاش قلبها را تسخیر کرده و به گونهای بر دیگران تأثیر میگذارد که حتی موجودات و عناصر طبیعی نیز تحتتأثیر او قرار میگیرند. او به گونهای است که سخنانش به شیرینی عسل میماند و روح و احساسات دیگران را تحتتأثیر قرار میدهد.
هوش مصنوعی: خشم او مانند دوزخی است که جان را میآزارد و قهرش مانند بهشتی است که جان را مینوازد. او همواره از فرمان قضا پیروی میکند و همواره در مسیر ارادهاش قرار دارد.
هوش مصنوعی: جهان به خاطر عدالت او مکانی مقدس برای انسانها شده است. در زمان او، صفا و محبت در زندگی مردم موج میزند و سایهی تیغش بر روی ستمکاران قرار دارد.
هوش مصنوعی: تو چون پرتو خورشید و ماهی که تیغت (سلاح) به سمت دشمنان کشیده شده است. خشکی و تری (زندگی و مرگ) از تابش نور تو تحت تأثیر قرار گرفتهاند، و نام و آوازهات مانند روشنایی صبح در دریا و خشکی شناخته شده است.
هوش مصنوعی: با وزش نسیم، مانند تیغی برنده، بلایای زیادی به وجود میآید و از آن نسیم، خاک بد اندیشان پراکنده میشود. در نتیجه، خون ستمکیشان بیدلیل و به هدر میرود.
هوش مصنوعی: در هر ارتفاعی، قدرت به نمایش درمیآید و در هر سرزمینی، قهرمانان شناخته شدهاند. همچنین، در هر جامعهای افرادی مهربان وجود دارند که در تمام دنیا شناخته شدهاند.
هوش مصنوعی: در روزی که گل ارغوان از خاک سر بیرون آورد و خون به مانند نوک تیر از آن جاری شود، همچون حسی عمیق و دردناک در دل ایجاد خواهد شد.
هوش مصنوعی: از خاک و خون زمین، لباس اهل چین لکهدار است، زیرا آستینش از پارچهٔ نازک و گرانقیمت ساخته شده و آسترش هم از پارچهای دیگر است.
هوش مصنوعی: به دلیل تیراندازیهای مکرر و حملات متعدد، به شدت به دلها آسیب میزند و این آسیبها در تنهایی و به دور از جمعیت تأثیر بیشتری دارد.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که خداوند در این دنیا تنها چیزهایی خلق کرده که ابزار جنگ و خشونت هستند، مانند خنجر، تیغ، سنان، تیر و تبر.
هوش مصنوعی: به خاطر تعداد زیاد افرادی که به خاطر نزاع و دشمنی جان خود را از دست میدهند، گویی تمام خاک زمین حس و حال زندگی دارد، مانند موجودات زنده.
هوش مصنوعی: وقتی از کمین بیرون میآیی، مانند جیحونی جاری خون از نیش تیغ سرخ میکند و از نوک تیغ، روحی شیرین خارج میشود.
هوش مصنوعی: اگر درد تو را برساند، آسمان به تو آسیب خواهد زد. در حالی که کارهای خوب و ماندگار از سرانجام و فراز و نشیبها شکل میگیرند.
هوش مصنوعی: هر لحظه از ترس جان، به مرگ فکر میکند؛ یا چه خوب است دنیای بیوجودی، یا خوش آمدی دنیای عذاب.
هوش مصنوعی: او میگوید به خاطر ترس بسیار از قصاص، از کجا باید به پناه بیابم، کجا باید نجات پیدا کنم، کجا مقام و جایگاه امنی وجود دارد.
هوش مصنوعی: ای پادشاه، من یک درخواستی دارم؛ لطفاً یک لحظه به من گوش بده. من مانند پرندهای هستم که در قفس حبس شده و بال و پر ندارم.
هوش مصنوعی: سالهاست که تو برای من نعمتها و گنجینههای زیادی عطا کردهای. هم ثروت و زیبایی به من ارزانی داشتهای و هم جواهرات گرانبها.
هوش مصنوعی: ما به طور ناخواسته تمام ثروت و خواستههایمان را بخشیدیم و حالا عزم سفر کردهایم.
هوش مصنوعی: من نه اسبی دارم و نه راهی برای رفتن، و جیبم از طلا و نقره خالی است. اما در ذهنم فکر زیبایی دارم و در دلم تصمیم دارم که وارد خطر شوم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چشم تو خورشید و قمر گنج تو پر در و گهر
جود تو هنگام سحر هم بر خضر هم بر شجر
ای یوسف حسن و کشی خورشید خوی خوش سیر
از سر برون کن سرکشی امروز با ما باده خور
زین بادهٔ چون ارغوان پر کن سبک رطل گران
با ما خور ای جان جهان با ما خور ای بدر پدر
ای خوش لب شیرین زبان خوش خوش در آ اندر میان
[...]
خط نگار ترک من چون طوق قمری بر قمر
یا چون قطار مور بر گرد قمر بسته کمر
وان زلفق پرچین و شکن خمیده چون پشت شمن
بر روی آن سرو چمن ژولیده مو افروز بر
خط بدیع آیین اووان زلف مشک آگین او
[...]
افدیک یا خیر البشر، ای تاج عالم بلکه سر
چونت فتاد اینجا گذر، این المقام ایش الخبر
چون گفت شرعت طرقوا، شاها بمیدان شو زکو
از دوستان بربای کاو، از دشمنان بردار سر
نو کن روش را داستان، بشکن طلسم باستان
[...]
ای شاهد سیمین ذقن درده شرابی همچو زر
تا سینهها روشن شود افزون شود نور نظر
کوری هشیاران ده آن جام سلطانی بده
تا جسم گردد همچو جان تا شب شود همچون سحر
چون خواب را درهم زدی درده شراب ایزدی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.