فردوسی » شاهنامه » داستان هفتخوان اسفندیار » بخش ۱۳
چو ماه از بر تخت سیمین نشست
سه پاس از شب تیره اندر گذشت
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کسری نوشین روان چهل و هشت سال بود » بخش ۷ - داستان طلخند و گو
چو بشنید گو آن پیام درشت
دلش راز مهر برادر بشست
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی هرمزد دوازده سال بود » بخش ۲ - آغاز داستان
نهادند خوان پیش ایزدگشسب
گرفتند پس واژ و برسم بدست
کسایی » ابیات پراکنده از فرهنگهای لغت » شمارهٔ ۷
یکی جامه وین بادروزه ز قوت
دگر اینهمه بیشی و برسری است
عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۲۷ - بگفت این و بر دوست بگریست زار
همه جمله بروی فرامشت کرد
گدازید چون کشت بی آب کشت
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۴۶ - پرسش های دیگر از برهمن
چه دانی یکی گنج آکنده است
که دارد بسی گوهر اندر نهفت
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۷۵ - بازگشت گرشاسب از هند به ایران
رهی کاو به دل شادمان دارت
به از بد پسر کاو بیازاردت
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۶ - داستان رستم پور زال در هفت ده سالگی و جنگ کردن او با ببر بیان قسمت اول
چو بر یکدگر زورشان بازگشت
برآورد رستم به گودرز دست
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۲ - زخم زدن بانو گشسب بر رستم
به ساعد دم تیغ بانوگشسب
نگه داشت ببر بیانش ز دست
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۴۰ - رفتن فرامرز به جنگ گرگ گویا با بیژن و سوار شدن بیژن برگرگ (و) رفتن در کوه و کشته شدن گرگ به دست بیژن
کمان را بپیچید و بفشرد شصت
بپیوست با او خدنگ درشت
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۵۲ - گفتگو کردن فرامرز با گردان ایران (و) پا سخ دادن نوشاد
جهان تیره بینی چو فرسنگ شصت
نه جای شکیب و نه جای نشست
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۵۳ - رسیدن فرامرز به شهر نیک نور و جنگ کردن فرامرز با نوشدار و گرفتار شدن نوشدار به دست فرامرز
همه دل پُر از کین چو پیلان مست
بریدند فرسنگ زان راه شصت
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۸۰ - آمدن فرامرز و شبیخون زدن بر لشکر بهمن
سوی میمنه هردوان را بخواست
ابر میسره مردمان را گماشت
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۸۰ - آمدن فرامرز و شبیخون زدن بر لشکر بهمن
همی دادشان پند و سودی نداشت
نگشتند اگر چه نبردآزماست
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۸۳ - داستان سه فرزانه
وزآن پس برافکند تخم برست
همیشه چنین بودگفتن درخت
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۸۷ - رفتن دختران رستم با پسران زواره در شب به راه هند وراه دادن سیه مرد،ایشان را
که دانا یکی داستان زد درست
که نیکی به از بد که آید به مشت
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۲۳ - رزم کردن ارژنگ شاه با هیتال شاه و شکست خوردن ارژنگ شاه گوید
چو از چرخ بنمود خورشید بشست
بارژنگیان گشت گیتی چو رشت
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۲۶ - بند پاره کردن شهریار در بارگاه هیتال شاه گوید
کمر را بیاری ارژنگ بست
چو درباره زین گه کین گذشت
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۲۸ - پیدا شدن نقاب دار زرد پوش و کشتن نصوح را گوید
برآورد دست و برآورد خشت
سوار از بر زین روان در گرفت
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۴۰ - مجلس آراستن ارژنگ شاه با شهریار گوید
دو رو داشت آئینه دیو سار
به یک روی کج و به یک روی راست