بگفت این و بر دوست بگریست زار
کنار از مژه کرد دریا کنار
همی گفت ای دل گسل یار من
ز هجر تو شد تیره بازار من
جز از تو مرا یار هرگز مباد
دل هر دو در مهر عاجز مباد
چو آگاه شد مادر از کار اوی
نیاورد در گفت گفتار اوی
ابر زشت گفتنش بگشاد لب
بگفتا: بس ای شین و عار عرب!
خبر یافتم من که ورقه بمرد
تن پاک در خاک تاری سپرد
بتابید گلشه ز دیدار اوی
دل آزرده تر شد ز گفتار اوی
شد از نزد مادر به خیمه درا
بنالید آن گلرخ دلبرا
همی گفت ای وای بر من کنون
که گفتم من این خسته دل را کنون
به ناکام باید شدن سوی شام
جدا گشتن از خواب و آرام و کام
پدر نه و مادر نه و خال نی
شب و روز خوارا جز از خاک نی
ز ورقه نیابم ازین پس خبر
نیابد ز من نیز ورقه اثر
دریغا درختم نیامد ببر
شدم ناامید از نهال و ثمر
دریغا ازین پس نبینم ترا
نبینی ازین پس کنونی مرا
به سوی یمن چون برفتی، برفت
ابا تو مرا جان و دل باز گفت
ندانستم از شامم آید بلا
بلا آمد و شد دلم مبتلا
همی گفت و می راند از دیده خون
بنالید وز درد شد سرنگون
جدا مانده از مام وز باب و عم
ز ناله شده زرد، وز درد و غم
همه جمله بروی فرامشت کرد
گدازید چون کشت بی آب کشت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، گوینده از دوری یار و جانسوزی ناشی از این جدایی مینالد. او با غم و افسردگی از مفقود شدن یار خود صحبت میکند و احساس میکند که زندگیاش بدون او بیمعنا و تاریک شده است. همچنین، او از احساس تنهایی و بیکسی در غم مادر و پدرش میگوید و به زوال و ناامیدی از زندگی و عشق اشاره دارد. در نهایت، این درد و غم او را به سمت فروپاشی میکشاند و او را از هم میپاشد.
هوش مصنوعی: او این را گفت و با غم و اندوه به دوست نگاه کرد و اشکهایش مانند دریا از چشمانش سرازیر شد.
هوش مصنوعی: دل من میگوید که جدایی از یارم باعث شده است که زندگیام رنگ و رونق خود را از دست بدهد.
هوش مصنوعی: به جز تو هیچ دوستی برایم نباشد، و دل هر دو ما در عشق هرگز ضعیف نشود.
هوش مصنوعی: زمانی که مادر از رفتار او اطلاع پیدا کرد، حرفهایش را نادیده گرفت و چیزی نگفت.
هوش مصنوعی: ابر زشت با صدای بلند شروع به شکایت کرد و گفت: بس است، ای زشت و ننگ عرب!
هوش مصنوعی: من مطلع شدم که صفحهای پاک و بینقص در خاک مدفون شده است.
هوش مصنوعی: به نور چشمان او بنگر، زیرا دل من از شنیدن کلماتش بیشتر آزار دیده است.
هوش مصنوعی: آن گلرخ زیبا که به خاطر جدایی از مادرش ناراحت شده، به خیمه رفته و شروع به نالیدن و شکایت کرده است.
هوش مصنوعی: او میگوید ای کاش به حال من افسوس نخورید، چرا که اکنون که این دل شکسته را معرفی کردهام، دچار ناراحتی شدهام.
هوش مصنوعی: باید به ناکامان سفر کرد و از خواب و آسایش و خوشی جدا شد.
هوش مصنوعی: در این بیت شاعر به این نکته اشاره میکند که فردی نه پدر و مادر دارد و نه کسی را در کنار خود میبیند. او به تنهایی و حتی در شب و روز احساس بیکسی میکند، و تنها چیزی که برایش باقی مانده، هویت و سرزمینش است که از خاک برمیخیزد. در واقع، او در جستجوی معنا و ریشههای وجودیاش است.
هوش مصنوعی: از این به بعد هیچ خبری از من به ورقههای کاغذ نخواهد رسید و همچنین هیچ اثری از ورقهها بر من باقی نخواهد ماند.
هوش مصنوعی: افسوس که میوهای بر درخت من نرسید و از نهال و ثمرش ناامید شدم.
هوش مصنوعی: افسوس که از این به بعد تو را نمیبینم و نمیتوانی حال مرا ببینی.
هوش مصنوعی: وقتی به سمت یمن رفتی، با رفتن تو، زندگی و وجود من بیروح و خالی شد و دل مرا شکست.
هوش مصنوعی: نمیدانستم که مشکلات از شام میآید، ولی بالاخره آمد و دلم دچار درد و رنج شد.
هوش مصنوعی: او همچنان در حال گفتن بود و از چشمانش اشک خونین میریخت و به خاطر درد، به زمین افتاد.
هوش مصنوعی: او از مادر و پدر و عم خود جدا شده و به خاطر درد و غم، چهرهاش زرد شده است.
هوش مصنوعی: همه بر تو عاشق و دلباخته شدند و این احساس شبیه به گندمی است که بدون آب خشک میشود و از بین میرود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.