عارف قزوینی » دیوان اشعار » نامه ها و اشعار متفرقه » شمارهٔ ۶
وجودی که نابود بُد چون سراب
چه گوید به دریای پرالتهاب
عارف قزوینی » دیوان اشعار » نامه ها و اشعار متفرقه » شمارهٔ ۶
مرا دید اگر فاریابی به خواب
برون نامد از قریهٔ فاریاب
عارف قزوینی » دیوان اشعار » نامه ها و اشعار متفرقه » شمارهٔ ۶
ز شعر ار سخن گویی اینت جواب
من و گرز و میدان افراسیاب
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۴۷ - کلبه بینوا!
نه کرده دبیری، نه خوانده کتاب
نه آمخته راه خطا از صواب
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۵۰ - گل پیشرس
به ناگه طبیعت برآمد ز خواب
فروخفت خورشید و برشد سحاب
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۵۹ - جوانی، پیری، مرگ
رخ زرد خیری بشوید به آب
به زخم گل سرخ ریزدگلاب
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۵۹ - جوانی، پیری، مرگ
بخم کرده بالا و دیده پر آب
به دستاندرش عقدی از لعل ناب
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۵۹ - جوانی، پیری، مرگ
ز بیداد دی باغ گردد خراب
شود زرد رخسارهٔ آفتاب
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۶۱ - یک بحث تاریخی
که ناگه ز مشرق دمید آفتاب
سر بخت ایران برآمد ز خواب
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۶۴ - رفیق بد
وز آنجا سوی خانه کردم شتاب
چپ و راست پوینده، سست و خراب
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۷۲ - کار و عمر دراز
بهشرطی که فکرش نگیرد شتاب
مگرسویآمیزشو خورد و خواب
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۷۲ - کار و عمر دراز
چو نیکوسخنبود و حاضرجوا ب
شود بهتر از مشتری کامیاب
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۷۷ - کل و کلاه
بجنبید و بشتافت بر طرف آب
ولی آب را زو فزون بُد شتاب
ملکالشعرا بهار » منظومهها » ارمغان بهار » فقرۀ ۹۴
جوانی کز او نیست خشنود باب
هم آزرده زو مادر مهریاب
افسرالملوک عاملی » کوروش نامه » بخش ۴ - بر تخت نشستن فره فرتیش
چو سر برزد از خاوران آفتاب
سَرِ جنگجویان بر آمد ز خواب
افسرالملوک عاملی » کوروش نامه » بخش ۸ - صلح شاه ماد ولیدی پس از شش سال
که ناگه همی برگرفت آفتاب
سر جنکجویان بر آمد بخواب
افسرالملوک عاملی » کوروش نامه » بخش ۱۳ - فتح ماد
که آمد سپاهی برون از حساب
دریغا که ماداست اینک بخواب
افسرالملوک عاملی » کوروش نامه » بخش ۱۵ - فتح لیدی
تو با او نداری در ابن جنگ تاب
نبیند کسی همچو شاهی بخواب