گنجور

عارف قزوینی » دیوان اشعار » نامه ها و اشعار متفرقه » شمارهٔ ۶

 

وجودی که نابود بُد چون سراب

چه گوید به دریای پرالتهاب

عارف قزوینی
 

عارف قزوینی » دیوان اشعار » نامه ها و اشعار متفرقه » شمارهٔ ۶

 

مرا دید اگر فاریابی به خواب

برون نامد از قریهٔ فاریاب

عارف قزوینی
 

عارف قزوینی » دیوان اشعار » نامه ها و اشعار متفرقه » شمارهٔ ۶

 

ز شعر ار سخن گویی اینت جواب

من و گرز و میدان افراسیاب

عارف قزوینی
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۴۵ - انسان و جنگ

 

ببینیم تا بال و پر عقاب

بریزد درین پهن دربای آب

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۴۷ - کلبه بینوا!

 

نه کرده دبیری‌، نه خوانده کتاب

نه آمخته راه خطا از صواب

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۵۰ - گل پیشرس

 

به‌ ناگه طبیعت برآمد ز خواب

فروخفت ‌خورشید و برشد سحاب

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۵۹ - جوانی‌، پیری‌، مرگ

 

رخ زرد خیری بشوید به آب

به زخم گل سرخ ریزدگلاب

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۵۹ - جوانی‌، پیری‌، مرگ

 

بخم کرده بالا و دیده پر آب

به دست‌اندرش عقدی از لعل ناب

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۵۹ - جوانی‌، پیری‌، مرگ

 

ز بیداد دی باغ گردد خراب

شود زرد رخسارهٔ آفتاب

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۶۰ - آلفته

 

یکی سال‌، فالیز لر شد خراب

که آلفته آن را نداد ایچ آب

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۶۱ - یک بحث تاریخی

 

که ناگه ز مشرق دمید آفتاب

سر بخت ایران برآمد ز خواب

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۶۴ - رفیق بد

 

وز آنجا سوی خانه کردم شتاب

چپ و راست پوینده‌،‌ سست و خراب

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۷۲ - کار و عمر دراز

 

به‌شرطی که‌ فکرش نگیرد شتاب

مگرسوی‌آمیزش‌و خورد و خواب

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۷۲ - کار و عمر دراز

 

چو نیکوسخن‌بود و حاضرجوا ب

شود بهتر از مشتری کامیاب

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۷۷ - کل و کلاه

 

بجنبید و بشتافت بر طرف آب

ولی آب را زو فزون‌ بُد شتاب

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » ارمغان بهار » فقرۀ ۹۴

 

جوانی کز او نیست خشنود باب

هم آزرده زو مادر مهریاب

ملک‌الشعرا بهار
 

افسرالملوک عاملی » کوروش نامه » بخش ۴ - بر تخت نشستن فره فرتیش

 

چو سر برزد از خاوران آفتاب

سَرِ جنگجویان بر آمد ز خواب

افسرالملوک عاملی
 

افسرالملوک عاملی » کوروش نامه » بخش ۸ - صلح شاه ماد ولیدی پس از شش سال

 

که ناگه همی برگرفت آفتاب

سر جنکجویان بر آمد بخواب

افسرالملوک عاملی
 

افسرالملوک عاملی » کوروش نامه » بخش ۱۳ - فتح ماد

 

که آمد سپاهی برون از حساب

دریغا که ماداست اینک بخواب

افسرالملوک عاملی
 

افسرالملوک عاملی » کوروش نامه » بخش ۱۵ - فتح لیدی

 

تو با او نداری در ابن جنگ تاب

نبیند کسی همچو شاهی بخواب

افسرالملوک عاملی
 
 
۱
۱۱۰
۱۱۱
۱۱۲
۱۱۳
۱۱۴
sunny dark_mode