عراقی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۱ (که به غیر از تو در جهان کس نیست - جز تو موجود جاودان کس نیست)
همه عالم چو عکس صورت اوست
بجز از او کسی ندارد دوست
به مجاز این و آن نهی نامش
به حقیقت چو بنگری همه اوست
شد سبو ظرف آب در تحقیق
[...]
عراقی » عشاقنامه » آغاز کتاب » بخش ۲ - اندر جوهر انسان
گر همه مغز هست و گر همه پوست
هر چه موجود ازوست بل همه اوست
عراقی » عشاقنامه » آغاز کتاب » بخش ۲ - اندر جوهر انسان
چون تقرب کنی به طاعت دوست
چشم و گوش و زبان و مغز تو اوست
عراقی » عشاقنامه » آغاز کتاب » بخش ۳ - در تصفیهٔ نهاد گوید
زین صفت هر که قرب دید بدوست
دیدهٔ او دریچهٔ دل اوست
عراقی » عشاقنامه » فصل هفتم » بخش ۴ - حکایت
زو بپرسید: تا چه دارد دوست؟
و آن چه باشد که دوست عاشق اوست؟
عراقی » عشاقنامه » فصل هشتم » بخش ۶ - مثنوی
نیست دل را، به هیچ نوع، از دوست
آن صفا کز معاملات نکوست
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۳۲
ماه را دید مرغ شب پره گفت
شاهدت روی و دلپذیرت خوست
وینکه خلق آفتاب خوانندش
راست خواهی به چشم من نه نکوست
گفت خاموش کن که من نکنم
[...]
سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۲۷
هرگز ایمن ز مار ننشستم
که بدانستم آنچه خصلت اوست
زخم دندان دشمنی بتر است
که نماید به چشم مردم دوست
سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۴
دوستان گو نصیحتم مکنید
که مرا دیده بر ارادت اوست
جنگجویان به زور پنجه و کتف
دشمنان را کشند و خوبان دوست
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۲۴
از خدا دان خلاف دشمن و دوست
کاین دل هر دو در تصرف اوست
سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۹
نکند دوست زینهار از دوست
دل نهادم بر آنچه خاطر اوست
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۳ - بسم الله الرحمن الرحیم
ز آسمان و زمین و هرچه در اوست
جز خدا را مبین نهان در پوست
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۳ - جواب خضر موسی را علیه السلام که چون ملاقات من مقدور تو شد اکنون باز گرد و پیش امت خود رو که خیرا لزیارة لحظة
کار من بد نما ولی نیکوست
همچو آن زشت رو که نیکو خوست