گنجور

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۲۱ - مستجاب شدن دعای پادشاه در خلاص پسرش از جادوی کابلی

 

او شنیده بود از دور این خبر

که اسیر پیرزن گشت آن پسر

کان عجوزه بود اندر جادوی

بی‌نظیر و آمن از مثل و دوی

دست بر بالای دست است ای فتی

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۲۳ - حکایت آن زاهد کی در سال قحط شاد و خندان بود با مفلسی و بسیاری عیان و خلق می‌مردند از گرسنگی گفتندش چه هنگام شادیست کی هنگام صد تعزیت است گفت مرا باری نیست

 

هم‌چنان کن زاهد اندر سال قحط

بود او خندان و گریان جمله رهط

پس بگفتندش چه جای خنده است

قحط بیخ مؤمنان بر کنده است

رحمت از ما چشم خود بر دوختست

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۲۶ - تفسیر این حدیث کی ائنی لاستغفر الله فی کل یوم سبعین مرة

 

هم‌چو پیغامبر ز گفتن وز نثار

توبه آرم روز من هفتاد بار

لیک آن مستی شود توبه‌شکن

منسی است این مستی تن جامه کن

حکمت اظهار تاریخ دراز

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۲۷ - بیان آنک عقل جزوی تا بگور بیش نبیند در باقی مقلد اولیا و انبیاست

 

پیش‌بینی این خرد تا گور بود

وآن صاحب دل به نفخ صور بود

این خرد از گور و خاکی نگذرد

وین قدم عرصهٔ عجایب نسپرد

زین قدم وین عقل رو بیزار شو

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۲۹ - قصهٔ شکایت استر با شتر کی من بسیار در رو می‌افتم در راه رفتن تو کم در روی می‌آیی این چراست و جواب گفتن شتر او را

 

اشتری را دید روزی استری

چونک با او جمع شد در آخری

گفت من بسیار می‌افتم برو

در گریوه و راه و در بازار و کو

خاصه از بالای که تا زیر کوه

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۳۰ - تصدیق کردن استر جوابهای شتر را و اقرار کردن بفضل او بر خود و ازو استعانت خواستن و بدو پناه گرفتن به صدق و نواختن شتر او را و ره نمودن و یاری دادن پدرانه و شاهانه

 

گفت استر راست گفتی ای شتر

این بگفت و چشم کرد از اشک پر

ساعتی بگریست و در پایش فتاد

گفت ای بگزیدهٔ رب العباد

چه زیان دارد گر از فرخندگی

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۳۲ - در خواستن قبطی دعای خیر و هدایت از سبطی و دعا کردن سبطی قبطی را به خیر و مستجاب شدن از اکرم الاکرمین و ارحم الراحمین

 

گفت قبطی تو دعایی کن که من

از سیاهی دل ندارم آن دهن

که بود که قفل این دل وا شود

زشت را در بزم خوبان جا شود

مسخی از تو صاحب خوبی شود

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۳۴ - باقی قصهٔ موسی علیه‌السلام

 

کآمدش پیغامْ از وحی مهم

که کژی بگذار اکنون فَاْسْتَقِم

این درخت تنْ عصای موسیٖ است

که امرش آمد که بیندازش ز دست

تا ببینی خیر او و شرّ او

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۳۵ - اطوار و منازل خلقت آدمی از ابتدا

 

آمده اول به اقلیم جماد

وز جمادی در نباتی اوفتاد

سالها اندر نباتی عمر کرد

وز جمادی یاد ناورد از نبرد

وز نباتی چون به حیوانی فتاد

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۳۶ - بیان آنک خلق دوزخ گرسنگانند و نالانند به حق کی روزیهای ما را فربه گردان و زود زاد به ما رسان کی ما را صبر نماند

 

این سخن پایان ندارد موسیا

هین رها کن آن خران را در گیا

تا همه زان خوش علف فربه شوند

هین که گرگانند ما را خشم‌مند

نالهٔ گرگان خود را موقنیم

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۳۹ - نمودن جبرئیل علیه‌ السّلام خود را به مصطفی صلی‌الله علیه و سلّم به صورت خویش و از هفتصد پر او چون یک پر ظاهر شد افق را بگرفت و آفتاب محجوب شد با همهٔ شعاعش

 

مصطفی می‌گفت پیش جبرئیل

که چنانک صورت تست ای خلیل

مر مرا بنما تو محسوس آشکار

تا ببینم مر ترا نظاره‌وار

گفت نتوانی و طاقت نبوَدت

[...]

مولانا
 
 
۱
۵
۶
۷
sunny dark_mode