عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۴
از غم عشقت جگر خون است باز
خود بپرس از دل که او چون است باز؟
هر زمان از غمزهٔ خونریز تو
بر دل من صد شبیخون است باز
تا سر زلف تو را دل جای کرد
[...]
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۵
کار ما، بنگر، که خام افتاد باز
کار با پیک و پیام افتاد باز
من چه دانم در میان دوستان
دشمن بد گو کدام افتاد باز؟
این همی دانم که گفت و گوی ما
[...]
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۴
باز غم بگرفت دامانم، دریغ
سر برآورد از گریبانم دریغ
غصه دمدم میکشم از جام غم
نیست جز غصه گوارانم، دریغ
ابر محنت خیمه زد بر بام دل
[...]
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۶
از دل و جان عاشق زار توام
کشتهٔ اندوه و تیمار توام
آشتی کن بامن، آزرمم بدار،
من نه مرد جنگ و آزار توام
گر گناهی کردهام بر من مگیر
[...]
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۷
باز در دام بلا افتادهام
باز در چنگ عنا افتادهام
این همه غم زان سوی من رو نهاد
کز رخ دلبر جدا افتادهام
یاد ناورد آن نگار بیوفا
[...]
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۶
هر زمان جوری ز خوبان میکشم
هر نفس دردی ز دوران میکشم
خون دل هر دم دگرگون میخورم
جام غم هر شب دگرسان میکشم
باز دست غم گریبانم گرفت
[...]
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۰
در کف جور تو افتادم، تو دان
تن به هجران تو در دادم، تو دان
الغیاث، ای دوست، کز دست جفات
در کف صد گونه بیدادم، تو دان
بر امید آنکه بینم روی تو
[...]
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۱
رفت کار دل ز دست، اکنون تو دان
جان امید اندر تو بست، اکنون تو دان
دست و پایی میزدم، تا بود جان
شد، دریغا! دل ز دست، اکنون تو دان
شد دل بیچاره از دست وفات
[...]
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۷
تا توانی هیچ درمانم مکن
هیچ گونه چارهٔ جانم مکن
رنج من میبین و فریادم مرس
درد من میبین و درمانم مکن
جز به دشنام و جفا نامم مبر
[...]
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۸
ماهرویا، رخ ز من پنهان مکن
چشم من از هجر خود گریان مکن
ز آرزوی روی خود زارم مدار
از فراق خود مرا بیجان مکن
از من مسکین مبر یکبارگی
[...]
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۹
بیرخت جانا، دلم غمگین مکن
رخ مگردان از من مسکین، مکن
خود ز عشقت سینهام خون کردهای
از فراقت دیدهام خونین مکن
بر من مسکین ستم تا کی کنی؟
[...]
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۹
ای همه میل دل من سوی تو
قبلهٔ جان چشم تو و ابروی تو
نرگس مستت ربوده عقل من
برده خوابم نرگس جادوی تو
بر سر میدان جانبازی دلم
[...]
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۰
ترک من، ای من غلام روی تو
جمله ترکان جهان هندوی تو
لعل تو شیرینتر از آب حیات
زان بگو خوشتر چه باشد؟ روی تو
خرم آن عاشق، که بیند آشکار
[...]
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۰
بازم از غصه جگر خون کردهای
چشمم از خونابه جیحون کردهای
کارم از محنت به جان آوردهای
جانم از تیمار و غم خون کردهای
خود همیشه کردهای بر من ستم
[...]
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۱
تا تو در حسن و جمال افزودهای
دل ز دست عالمی بربودهای
در جهان این شور و غوغا از چه خاست؟
گر جمال خود به کس ننمودهای
گوی در میدان حسن افگندهای
[...]
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۲
تا زخوبی دل ز من بربودهای
کمترک بر جان من بخشودهای
تا مرا بر خویش عاشق کردهای
روی خوب خود به من ننمودهای
بر من مسکین نمیبخشی، مگر
[...]
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۸
پیش ازینم خوشترک میداشتی
تا چه کردم؟ کز کفم بگذاشتی
باز بر خاکم چرا میافگنی؟
چون ز خاک افتاده را برداشتی
من هنوز از عشق جانی میکنم
[...]
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۲
سر عشقت کس تواند گفت؟ نی
در وصفت کس تواند سفت؟ نی
دیدهٔ هر کس به جاروب مژه
خاک درگاهت تواند رفت؟ نی
از گلستان جمال دلگشات
[...]
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۳
کی بود کین درد را درمان کنی؟
کی بود کین رنج را آسان کنی؟
کی بسازی چارهٔ بیچارهای؟
بیدلی را کی دوای جان کنی؟
کی برون آیی ز پرده آشکار؟
[...]
عراقی » لمعات » لمعۀ پنجم
چون جمالش صدهزاران روی داشت
بود در هر ذرّه دیداری دگر
لاجرم هر ذرّه را بنمود باز
از جمال خویش رخساری دگر
چون یک است اصل عدد از بهر آنک
[...]