گنجور

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت غلامان عمید خراسان و دیوانهٔ ژنده‌پوش

 

ور نداری برگ این شاخ بلند

پس مکن گستاخی و بر خود مخند

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت چوب خوردن یوسف به دستور زلیخا

 

مرد حالی کرد دست خود بلند

سخت چوبی زد که در خاکش فکند

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » بیان وادی طلب » حکایت محمود و مردی خاک‌بیز

 

در میان کوه خاک او فکند

پس براند آنگاه چون بادی سمند

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » سی‌مرغ در پیشگاه سیمرغ » سی‌مرغ در پیشگاه سیمرغ

 

باز بعضی بر سر کوه بلند

تشنه جان دادند در گرم و گزند

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » فی‌وصف حاله » صوفی که از مردان حق سخن می‌گفت و خطاب پیری به او

 

هر که شد از زهر بدعت دردمند

بس بود تریاکش این حرف بلند

عطار
 

عطار » بی‌سرنامه » بخش ۴

 

خودپرستان اندرین ره گمرهند

در طریق عشق حق آگه ترند

عطار
 

عطار » مظهرالعجایب » بخش ۷ - در ارتباط ولایت با نبوت

 

بیعت نیکو تو با مظهر ببند

تا شوی در ملک معنی سر بلند

عطار
 

عطار » مظهرالعجایب » بخش ۱۸ - سلام الله یا غالب یا علی بن ابیطالب

 

هست عطار اندراین ره سربلند

ز آنکه هست ابیات شیرینش چو قند

عطار
 
 
۱
۲
۳
۴
۴۱
sunny dark_mode