بخش ۱۴ - پرسیدن حضرت شیخ قده از پیر مرد سالکی که در عصر او بوده از اینکه در دنیا چه عجایب دیدهای و جواب دادن پیر ونقل شهادت درویشی
پیرمردی بود سالک همچو من
راه عرفان رفته در هر انجمن
سالها با اهل دل همراز بود
در مقام جان ودل ممتاز بود
گفتمش ای سالک راه اله
بارها گفتی بمن از سرّ شاه
هرچه گوئی تو بمن من بشنوم
هرچه فرمائی تو من هم پیروم
هر چه آید از زبانت در بود
گوشم از درّ معانی پر بود
بازگو ای پیر سالک از عیان
چه عجایب دیدی آخر از جهان
گفت گویم یک عجایب گوش کن
جام معنی را بیا خودنوش کن
بود در ایّام من یک واقفی
نامداری عابدی خوش عارفی
در کمال حکمت او آگاه بود
همچومنصور حسین او شاه برد
گفت با من یک حدیث از حال خود
از مقام سیر وزاحوال خود
من بکردم آنچه کردی او سخن
گوش حکمت دار یک باری بمن
سالها افشای راز و سر نکرد
هیچ از سرّ خدا ظاهر نکرد
ناگهی سیرش به بغداد اوفتاد
دید غوغائی میان باغ وداد
رفت تا بیند که چه غوغاست این
دید شخصی رونهاده بر زمین
گفت یا رب آگهی از کار من
از بد و از نیک و از گفتارمن
یا الهی پیش تو روشن شده
کین جهان بر من یکی گلخن شده
یا الهی من گناه خویش را
با تو گویم تا کنی آن را دوا
من ندارم خود گنه تو واقفی
بر جمیع خلق عالم عارفی
یا اله ایمان خود همراه کن
از بدیها دست من کوتاه کن
یا الهی یک زمان بیتو نیم
گر زنم بیتو دمی خود کی زیم
یا الهی داد من زینان ستان
جملگی هستند اینجا عاصیان
یا الهی تو همی دانی که من
شرم میدارم میان مرد و زن
یا الهی جمله را کن سرنگون
زآنکه هستند این همه ازدین برون
یا الهی میروم من از جهان
داد من آخر از اینها تو ستان
چون از او بشنید شیخ او آن زمان
گفت ای جلّاد تیغ خود بران
بود ایوانی در آن منزل بلند
مرد را آورد و زان ایوان فکند
بر زمین افتاد و جان با حق بداد
این چنین ظلمی بشد بر نامراد
بعد از آن در آتشش انداختند
در میان آتشش بگداختند
شیخ ظاهربین که چون اهریمن است
دشمن درویش و دیو رهزن است
من بگویم نام آن کین ظلم کرد
بود نامش شیخ عبدالله ردّ
بود آن درویش هم همنام او
در میان سالکان آرام او
عبد سالک نام آن درویش بود
گوی معنی را چو منصور او ربود
پیش رفتم در میان جمع من
ایستادم نزدشان چون شمع من
گفتم این غوغا و این خونی که بود
این چنین زجری که کردند از چه بود
گفت شخصی کز کجائی ای جوان
کاینچنین سرّ را ندانی تو عیان
گفتمش مردی غریبم وین زمان
میرسم از وادی هندوستان
گفت پس بشنو ز من احوال او
من بگویم جمله قیل و قال او
چند روزی جملگی این مردمان
بر لب دجله نشستندی روان
صحبتی نیکو و خلقی بیشمار
بر لب دجله نشسته بر قطار
در میان جمع درویشان بدند
جمله در اسرار حق پنهان بدند
جمع دیگر عالمان باکمال
جمله خوانده علمهای قیل و قال
جمع دیگر از عوام الناس هم
همچو دودی بر لب دریای غم
هر یکی از قول خود گفتند حال
اوفتاد اندر میانشان قیل و قال
بس مسائل در میانشان اوفتاد
هر یکی از پیش خود لب میگشاد
آن یکی گفتی سخن از لبّ لب
وان دگر گفتا که نبود در کتب
آن یکی گفتا که آدم اصل بود
و آندگر گفتا محمّد وصل بود
آن دگر گفتا محمّد ز انبیاست
ختم این معنی به شاه اولیاست
آن یکی گفتا نبی را فضلهاست
بر ولایت این سخن میدان تو راست
آندگر گفتا غلط گفتی نه راست
خود نه آخر این حدیث مصطفاست؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن، پیرمردی سالک و با تجربه در راه عرفان توصیف شده که سالها با اهل دل همراز بوده و مقام والدلی اعلا دارد. او، به سوالی از یک عابد میپردازد که در جستجوی حقیقت و حال خود در میان غوغایی است. در این غوغا، عابدی از خدا طلب کمک میکند و از گناهان خود میگوید. او پس از اظهار ندامت، به طرز ظالمانهای کشته میشود و به آتش افکنده میشود. نویسنده بیان میکند که این ظلم توسط شخصی به نام شيخ عبدالله که ظاهربین و دشمن درویشان بوده، انجام شده است. سپس به جمعی دیگر از درویشان و علمای دین اشاره میشود که در کنار دجله نشسته و در باب مسائل دینی به بحث و جدل میپردازند. هر یک از آنها نظری مختلف درباره حقایق دینی دارند که این اختلافات موجب قیل و قال در میان آنها میشود.
هوش مصنوعی: پیرمردی بود که همچون من به سفر معنوی رفته و در هر جمع و محفل مشارکت کرده بود.
هوش مصنوعی: سالها با افرادی که دارای دل و روحی والا بودند، همصحبت بود و در مقام جان و دل از دیگران متمایز و برتر بود.
هوش مصنوعی: به او گفتم، ای رهرو مسیر الهی، تو بارها از رازهای پادشاه برای من سخن گفتهای.
هوش مصنوعی: هرچه که بگویی من میشنوم و هر دستوری که بدهی من از تو پیروی میکنم.
هوش مصنوعی: هر چیزی که از زبان تو خارج میشود، گوش من پر از جوهر و زیبایی معانی است.
هوش مصنوعی: ای سالک پیر، بگو چه شگفتیهایی را از جهان دیدهای.
هوش مصنوعی: میگوید که یک راز شگفتانگیز را برایت بیان میکنم، به این معنا توجه کن و خودت از آن بهرهمند شو.
هوش مصنوعی: یک عابد معروف و با دانش در زمان من وجود داشت که به وقوف و آگاهی شهرت داشت.
هوش مصنوعی: در اوج حکمت و داناییاش، او از همه چیز آگاه بود، مانند منصور که به حقیقت خود رسید و به مقام شاهی رسید.
هوش مصنوعی: با من سخنی بزن و از وضعیت و سفر خود بگو، از حالاتی که تجربه کردهای.
هوش مصنوعی: من نیز همان کارهایی را انجام دادم که او انجام داد. حالا به من گوش کن و یک بار دیگر سخن حکمتآمیز بگو.
هوش مصنوعی: سالها گذشت و هیچ چیزی از رازهای خدا فاش نشد و هیچ کس نتوانست حقیقت خدا را آشکار کند.
هوش مصنوعی: به طور ناگهانی او روانه بغداد شد و در باغ، صدای جنجال و شلوغی را شنید.
هوش مصنوعی: او رفت تا ببیند چه شور و هیجانی در اینجا برپا شده است، این شخص که خود را بر زمین انداخته است.
هوش مصنوعی: خداوندا، آیا تو از حال من و اعمالم، چه خوب و چه بد، و از سخنانم باخبر هستی؟
هوش مصنوعی: پروردگارا! در مقابل تو برایم روشن شده که این دنیا برای من به مانند یک کوره آتشین است.
هوش مصنوعی: ای پروردگارا، من خطاهای خود را با تو در میان میگذارم تا تو بر آنها درمان و بخشش عطا کنی.
هوش مصنوعی: من هیچ گناهی ندارم و تو به همه موجودات عالم آگاهی داری و عارف هستی.
هوش مصنوعی: ای پروردگارا، مرا در ایمان قوی کن و از شرّ و بدیها دور نگهدار تا دست من به هیچ کار زشتی نرسد.
هوش مصنوعی: ای خدای من، آیا یک لحظه میتوانم بدون تو زندگی کنم؟ اگر حتی برای لحظهای دیگر نتوانم بدون تو زنده بمانم.
هوش مصنوعی: خدایا، من داد و فریاد میزنم که اینجا همه کسانی هستند که گناهکارند و نافرمانی کردهاند.
هوش مصنوعی: ای خدا، تو میدانی که من در حضور مردان و زنان احساس شرم میکنم.
هوش مصنوعی: ای خدا، همه را به خاک بینداز، زیرا که این همه از دین خارج شدهاند.
هوش مصنوعی: ای خدا، من از این دنیا میروم و در نهایت از این مشکلات و گرفتاریم تو را به فریاد میزنم.
هوش مصنوعی: شیخ که وقتی سخنان او را شنید، به جلاد گفت که تیغ خود را تیز کن.
هوش مصنوعی: در آن خانه بلند، ایوانی بود که مردی را به آنجا آوردند و سپس او را از آن ایوان به پایین انداختند.
هوش مصنوعی: او بر زمین افتاد و جان خود را به خدا سپرد. اینگونه است که چنین ظلمی بر انسان بدبختی واقع شد.
هوش مصنوعی: پس از آن، او را در آتش انداختند و در میان آتش، سوخت.
هوش مصنوعی: شیخی که تنها به ظواهر مینگرد، به مانند اهریمنی است که با درویش دشمنی میکند و دیو، به عنوان دزد، به جان او میافتد.
هوش مصنوعی: من میگویم که کسی که به من ظلم و ستم کرده، نامش شیخ عبدالله ردّ است.
هوش مصنوعی: در میان سالکان، درویشی وجود داشت که نام او شبیه نام او بود و به آرامی در کنار دیگر مسافران در حال حرکت بود.
هوش مصنوعی: عبد سالک درویشی بود که تمام تلاشش را برای رسیدن به حقیقت و معنا انجام میداد و مانند منصور، به عمق و مفهوم واقعی میرسید.
هوش مصنوعی: من در جمع افراد جلو رفتم و مانند شمع در میانشان ایستادم.
هوش مصنوعی: گفتم این هیاهو و این خونریزی که رخ داده، این همه درد و رنج برای چه بود؟
هوش مصنوعی: شخصی از جوانی پرسید که از کجا آمدهای که نمیدانی این راز آشکار چیست.
هوش مصنوعی: به او گفتم که من مردی غریب هستم و حالا به زودی از مسیر هندوستان عبور میکنم.
هوش مصنوعی: بگو تا من برایت از وضعیت او بگویم و تمام حرفها و گفتگوهای او را بیان کنم.
هوش مصنوعی: مدتی از این مردم بر كنار رود دجله نشسته بودند و به تماشای آن مشغول بودند.
هوش مصنوعی: در کنار رود دجله، افرادی با اخلاق خوب و صحبتهای دلنشین نشستهاند و مشغول گفتگو هستند.
هوش مصنوعی: در میان گروه درویشان، همگی در اسرار و حقایق معنوی پنهان هستند و این رازها را در دل خود نگه داشتهاند.
هوش مصنوعی: جمعی دیگر از عالمان برجسته و با دانش، تنها به مطالعهی علوم بیفایده و بحثهای بینتیجه پرداختهاند.
هوش مصنوعی: افراد عادی و عادیزبان نیز مانند دودی در کنار دریای غم قرار دارند و حس پریشانی و اندوه را تجربه میکنند.
هوش مصنوعی: هر کدام از آنها درباره وضعیت او اظهار نظر کردند و در نتیجه، بینشان بحث و جدل به راه افتاد.
هوش مصنوعی: در میان آنها مشکلات زیادی پیش آمد و هر یک از آنها نظرات خود را بیان کردند.
هوش مصنوعی: یکی گفت که آنچه را از لبها میشنوی، حقیقت دارد و دیگری پاسخ داد که این موضوع در هیچ کتابی نیامده است.
هوش مصنوعی: یکی گفت که حضرت آدم آغازین و اولین انسان بود، و دیگری گفت که پیامبر محمد(ص) واسطه و پیونددهنده میان خدا و انسانها است.
هوش مصنوعی: آن شخص دیگر گفت که محمّد از پیامبران است و او آخرین آنهاست، و این حقیقت به بزرگترین مقامها مرتبط است.
هوش مصنوعی: یکی گفت که نبی (پیامبر) دارای فضایل و ویژگیهای خاصی است که بر امامت و سرپرستی برتری دارد و تو حق داری که این را بدانید.
هوش مصنوعی: او گفت: تو اشتباه میکنی، نه این مطلب درست است و نه در نهایت به این داستان مربوط میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.