نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۰
خانه در کوی مغان کردم خراب
عاقبت هم طبع گشتم با شراب
دهر پیرم کرده اما ذوق عشق
گرم تر دارد مزاجم از شباب
از جوانی هست ذوقی در سرم
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۴
فخر والانسبتان از بند اوست
آنچه هرگز نگسلد پیوند اوست
گردن شمشاد را زلفش بخست
سرو از آزادگان بند اوست
گرچه شکل نیستی دارد دهانش
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۴
دل به قرب و بعد ازو مهجور نیست
از نظر دورست وز دل دور نیست
گرچه زان نورست روشن دیده ها
دیده ها را طاقت آن نور نیست
شمع مجلس تیغ غیرت آختست
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۵
عشق عصیانست اگر مستور نیست
کشته جرم زبان مغفور نیست
عشق در صنعت تصرف می کند
در میان فرهاد جز مزدور نیست
آن که منصورست بر دارش کشند
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۲
رشحه ای از حسن جانان ریختند
بر جهان از عشق طوفان ریختند
زان همه طوفان که برانگیخت عشق
جرعه ای در جام انسان ریختند
از قضا آن جرعه چون آمد به جوش
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۰
شورش عشق از دل شیدا مپرس
حال ما می بین و کار ما مپرس
عشق بازی چیست؟ جهد بی مراد
راه عنقا پوی و از عنقا مپرس
اهل حیرت را خبر از وصل نیست
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۸
بزم خالی می شود مطرب خموش
ساقیا جامی بده جامی بنوش
تلخی از میگون لبان در کام ریز
نیم مستم از شراب نیم جوش
در دم آخر گران تر ده قدح
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۲
از فراق یار ناخشنود خویش
روی در نابود بینم بود خویش
بس که در سودا به شوق افتاده ام
از زیان خود ندانم سود خویش
خوبی او شد پدید از چشم من
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۹
بی تو نه با غم خوش و نی خانه خوش
با نگار خانگی ویرانه خوش
مرغ آزادم نخواهد آمدن
خویش را دارم به دام و دانه خوش
من خود از فرزند دل برکنده ام
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۹
ساقیا برخیز با مستان برقص
عشق ساغر می کند گردان برقص
خرقهها را گلفشان کن از شراب
جام بر کف چون گل خندان برقص
کفر و ایمان از برون پردهاند
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۷
پای کوبان دست افشان در سماع
می خرامد بر دل و جان در سماع
طره عمامه بی شان می کند
زلف و دستار پریشان در سماع
صوفی از چاک گریبان بیندش
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۳
آتشین گفتار خاکی پیکرم
قطعه باغ خلیل آزرم
در دم احیای عیسی معجزم
در ید بیضای موسی دفترم
جای گل بلبل برآرد شاخ گل
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۲
رخ نما تا رونما جان آوریم
عرضه کن ایمان که ایمان آوریم
پیش کفر زلف و روی بت شکن
حسن عهد و صدق پیمان آوریم
بوی درمان برده ایم از راه درد
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹۵
از نصیحت برفروزد روی تو
از شکر گردد ترش ابروی تو
چند گرم خشم و بی باکی شدن
روی تو در آتشست از خوی تو
با می ما مشگ تو آمیختند
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰۴
از گلستان گل به بازار آمده
عید مرغان گرفتار آمده
گر نمی نالم به قانون بر حقم
زخمه بیگانه بر تار آمده
بیخته انده جهان را تا چو من
[...]