از فراق یار ناخشنود خویش
روی در نابود بینم بود خویش
بس که در سودا به شوق افتاده ام
از زیان خود ندانم سود خویش
خوبی او شد پدید از چشم من
سوختم بر آتش خود عود خویش
گر برآید از نمد آیینه ام
زشتی خویشم کند مردود خویش
از خطایم مغز جانم سوخته
سخت می ترسم ز آه و دود خویش
خاک معبدها رسانیدم به آب
از رخ زرد زمین فرسود خویش
وز گنهکاری ندیدم هیچگه
برکنار این فرق خاک آلود خویش
زنده زان مانم که یابم بوی وصل
از فراق عاقبت محمود خویش
روز فیروزی «نظیری » در پی است
دیده ام در اختر مسعود خویش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساس عمیق شاعر از فراق و جدایی از یار است. شاعر از غم و رنج خود میگوید و اینکه چقدر تحت تأثیر عشق و وفاداری به محبوبش قرار گرفته است. او از سوختن در آتش اشتیاق و نظریات خود نسبت به محبوبش صحبت میکند و میگوید که به خاطر اشتباهاتش دچار عذاب وجدان شده است. در نهایت، امید به وصالی شیرین و روزی روشن دارد که از این جدایی رهایی یابد و بر مشکلات غلبه کند. به طور کلی، شعر نشاندهنده عمق احساسات انسانی و جستجوی خوشبختی و امید در زمانهای دشوار است.
هوش مصنوعی: از دوری محبوبم، احساس ناخوشایندی دارم و میبینم که حال و روز خودم در این وضعیت به چه حال و روزی افتاده است.
هوش مصنوعی: چنان در شوق و آرزو غرق شدهام که به ضررهای خود توجهی ندارم و نمیدانم چه چیزی برایم فایده دارد.
هوش مصنوعی: خوبی او از نظر من هویدا شد و من در آتش عشق خود برای او میسوزم.
هوش مصنوعی: اگر از نمد آیینهام پیدا شود، زشتیهای خود را میبینم و این باعث میشود که خودم را ناپسند بدانم.
هوش مصنوعی: از اشتباهم خیلی ناراحتم و برخودم خیلی نگرانم، زیرا که میترسم از عواقب درد و غمی که خودم برای خودم به وجود آوردهام.
هوش مصنوعی: من خاک معبدها را با آب آمیختم، از چهره زرد زمین که به مرور زمان فرسوده شده است.
هوش مصنوعی: من هرگز نتوانستم از گناهکاری دور شوم و همواره با این سر و روی آلوده خودم زندگی کردهام.
هوش مصنوعی: من به خاطر جدایی، زندهام زیرا که بویی از پیوستگی محبوبم را حس میکنم.
هوش مصنوعی: روز پیروزی «نظیری» نزدیک است و من در ستاره خوشبختیام این را دیدهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هر که هست اندر پی بهبود خویش
دور افتادست از مقصود خویش
تو ایازی پوستین را یاد دار
تا نیفتی دور از محمود خویش
عاشقی باید که بر هم سوزد او
[...]
گفت زن صدق آن بود کز بود خویش
پاک برخیزی تو از مجهود خویش
قرب حق دوری تست از بود خویش
بی زیان خود نیابی سود خویش
سوختم بر آتش دل عود خویش
یافتم از خویشتن مقصود خویش
من ایاز حضرتم اما به عشق
او ایازست و منم محمود خویش
تا نشستم بر سر کوی غمش
[...]
تا برافشانیم دست از بود خویش
بر مراد یار خشم آلود خویش
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.