اختلاف مزاج تو خوش خوش

ارغوان تو زعفران کردند

چون ز زردی بسان زر گشتی

زیر خاکت چو زر نهان کردند

چشم از ره او جدا نکردند

کس را بر او رها نکردند

جاهلانی که کار نان کردند

دین و دنیی چنین زیان کردند

پشت بر کار این جهان کردند

آن جهان سود و این زیان کردند

سپیده‌دم علم صبح چون روان کردند

زمهر بر سر آفاق زرفشان کردند

مدبران امور فلک ز راه ختن

به تیرگی ز حبش لشگری روان کردند

به صد لباس برآمد سپهر بوقلمون

[...]

ز شست عشق چو تیر بلا روان کردند

نخست جان من خسته را نشان کردند

کسی که زد قدمی در ره وفاداری

بهر جفا و بهر جورش امتحان کردند

مس وجود دهی کیمیای عشق بری

[...]

گهی که آیت حسن تو را بیان کردند

مرا به مسألهٔ عشق امتحان کردند

ز فاش کردن سرّ تو سرفرازان را

همین بس است که سر در سر زبان کردند

مگیر خرده بر اطوار بی دلان کاین قوم

[...]

نسبت خویشتن بدان کردند

گوهر خویش را عیان کردند

دیده ی آهوان نشان کردند

تیر را میل سرمه دان کردند

تا رنگ من از شراب رهبان کردند

بی رنگی ام آبروی ایمان کردند

صوفی بت هستیم به صد پاره شکست

دردا که تعلقم پریشان کردند

همچو جوهر همه تن دیدهٔ حیران کردند

سخت مستغرقم این آینه رویان کردند

آه چون غنچه به یک جنبش مژگان این قوم

مشت چاک دل ما را به گریبان کردند

غنچه سان بسکه زخوناب جگر لبریزم

[...]

خوش‌خرامان اگر اندیشهٔ جولان کردند

گردش رنگ مرا جنبش دامان‌ کردند

دام من در گره حلقهٔ افلاک نبود

چون نگاهم قفس از دیده حیران‌ کردند

به سراغم نتوان جز مژه برهم چیدن

[...]

ذره تا مسهر هزار آینه عریان‌ کردند

ما نگشتیم عیان هر چه نمایان ‌کردند

بیخودی حیرت حسن عرق ‌آلود که داشت

که دل و دیده یک آیینه چراغان کردند

حسن بیرنگی او را ز که یابیم سراغ

[...]

به نیزه چون سر سلطان انس و جان کردند

به پای نیزه به سر خاک قدسیان کردند

صدای هلهله چون از سپاه گشت بلند

میان خیمه، زنان حرم فغان کردند

دریغ و درد که از کینه، کوفیان

[...]

عجب رعایل حال تو امتان کردند

تو را به کرببلا خوب میهمان کردند

این دو بدگهر چه ها نکردند

در خطا بدان خطا نکردند

صد مرد چو شیر، عهد و پیمان کردند

اعلان گرسنگی به زندان کردند

شیران گرسنه از پی حفظ شرف

با شور و شعف ترک سر و جان کردند