چنین شده است روایت به روضه الانوار
که یک غلام سیه داشت احمد مختار
به درگهش پی خدمت نموده بود مقر
رسیده بود به فخرش به عرش اعظم سر
به همره نبی ابطحی به یک سفری
روانه بود چو اندر پناه خور قمری
ز طی راه شدی خسته هر که از اصحاب
به دوش خود بگرفتی غلام از او اسباب
حمیتش ببر همرهان چون جوش گرفت
تمام جمله اصحاب را به دوش گرفت
گشود سید مختار غنچه شاداب
بدان غلام به انت السفینه کرد خطاب
از آن زمان پی فرموده رسول عرب
همان غلام سیه را سفینه گشت لقب
چو رفت خاتم پیغمبران ز دار فنا
سفینه کرد سفر موسمی سوی دریا
چو در سفینه درآمد سفینه و بنشست
ز تند باد حوادث سفینهاش بشکست
پس از شکستن کشتی که دل به مرگ بداد
ز لطف ایزدی اندر جزیرهای افتاد
بطی راه میان جزیره پویا شد
که از برابروی شیری آشکارا شد
زهم گشود دم و دم به حمله کرد علم
سفینه گشت مشوش ز بیم آن ضیغم
به عجز گفت که ای شیر بینوایم من
سفینه خادم درگاه مصطفایم من
در این جزیره مرا ای اسد رعایت کن
به دوستی محمد مرا حمایت کن
چو شیر نام محمد از آن غلام شنید
ز روی عجز سر خویش را بجنبانید
اشاره کرد به سوی سفینه شیر دژم
که ای سفینه دگر ره مده به خاطرم غم
اگر غلام رسولی تو من غلام توام
کنون ستاده پی حفظ احترام توام
مدار بیم و بیا شو سوار من اکنون
کز این جزیره پرخوف آرمت بیرون
به احترام تمامش به دوش خویش نشاند
ببرد در بلدی وزه بلیهاش برهاند
رسید قصه دیگر ز نو بیاد مرا
که ابن سعد ز بعد از زوال عاشورا
اراده کرد که اسب ستمگری تازد
تن حسین علیرا چو توتیا سازد
نمود فضه بر زینب این چنین بنیاد
که ای غمینه غم تازهات مبارک باد
برفت از سر زینب در این مقدمه هوش
کشید از دل پردرد سوی فضه خروش
که از حکایت شیر و سفینه یاد آور
که در جزیره به حفظ سفینه بست کمر
اگر سفینه غلام در رسول بود
شرافت توهم از خدمت بتول بود
یکی جزیره در این وادی شرر بار است
شنیدهایم که در او شیری آدمیخوار است
تو هم برو ببر شیر و اشکباری کن
سرشک از مژه بیاختیار جاری کن
بگو بشیر که ای شیر وقت امداد است
برای یاری ما قحط آدمی زاد است
رضا مباش که این قوم این خیال کنند
تن برادرم از اسب پایمال کنند
بیا محافظت جسم نور عینم کن
رعیات تن صد پاره حسینم کن
دوید فضه غمدیده باشتاب تمام
ز قول بیبی خود نزد شیر برد پیام
ز فضه شیر چو بنمود این سخن اصفا
روانه شد به سر کشتگان کرببلا
به قتلگاه شه تشنه لب نهاد قدم
فتاده دید ز هر سوی کشته بر سرهم
ز هر طرف به سراغ حسین رو میکرد
به پیکر شهدا میرسید و بو میکرد
به هر شهید که در آن زمین گذر میکرد
ز گریه خاک عزا دمبدم بسر میکرد
کشید از دلِ پر خون خروش واویلا
رسید تا به سر نعش سیدالشهداء
فتاد بر سر آن نا امید ز آب فرات
چو تشنهای که رسد بر وصال آب فرات
ببر کشید چوجان جسم داغدیده او
نهاد لب بر حنجر بریده او
نمود چهره زن خون گلوی او رنگین
زبان حال کشید از جگر ترانه چنین
که ای امانت پیغمبر و عزیز خدا
فدای بیکیست ای غریب کرببلا
عجب رعایل حال تو امتان کردند
تو را به کرببلا خوب میهمان کردند
چرا ز سنگدلی آب بر رخت بستند
ز ماتم علی اکبر دل تو بشکستند
چرا از آدمیان کس نکرد یاری تو
که این کمینه بیایم به جان نثاری تو
کجا شد آن همه عزین که در کنار بتول
گهی مقام تو بود و گهی به دوش رسول
چرا برهنه تنت در تراب افتاده
مقابل شرر آفتاب افتاده
ز زحمت دل پر شیونت چه میخواهد
جدا نموده سرت از تنت چه میخواهد
ز دیده (صامت) محزون سرشک جاری کن
بماتم شه مظلوم اشکباری کن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن روایت و قصهای درباره غلامی سیاهپوست از احمد مختار است که به همراه نبی (پیامبر) در سفری میباشد. در حین سفر، غلام به دلایل خود به دیگر همراهان کمک میکند و به خاطر فداکاریهایش به "سفینه" (کشتی نجات) لقب میگیرد. بعد از وفات پیامبر، روزگار سختی برای او پیش میآید.
در جزیرهای، غلام با شیری وحشی مواجه میشود و از او میخواهد که به خاطر دوستی پیامبر از او حمایت کند. شیر به درخواست او گوش میدهد و او را نجات میدهد. سپس روایت به زینب، خواهر حسین میرسد که از غم و اندوه با فضه صحبت میکند و به یاد غلام و شیر میافتد.
زینب به فضه میگوید که برای کمک به حسین برود و شیر را خبر کند. فضه با شتاب به میدان میرود و شیر به سمت کربلا میشتابد تا به حسین و دیگر شهدای کربلا کمک کند. در آنجا، شیر به نام حسین میرسد و از دیدن پیکرهای شهیدان و وضعیت حسین بسیار محزون و نگران میشود.
سپس شعری با حال و هوای حزن و اندوه خوانده میشود که ابراز یأس از بیوفایی انسانها و lament (اندوهسرایی) درباره وضعیت حسین و شهدای کربلا است. در پایان، از خداوند طلب یاری برای حسین میشود و از درد و رنج او در روز عاشورا سخن به میان میآید.
هوش مصنوعی: در کتاب روضه الانوار داستانی ذکر شده است که احمد مختار یک غلام تیرهپوست داشت.
هوش مصنوعی: او به درگاه او مشغول خدمت بود و به خاطر افتخار و مقامش به بالاترین مرتبه رسیده بود.
هوش مصنوعی: در کنار پیامبر، در مکانی به نام ابطح، به سوی یک سفر حرکت کردند، مانند اینکه زیر سایهی ماه درخشان در حال رفتن بودند.
هوش مصنوعی: هر کسی که در طول مسیر خسته شده باشد و بار سنگینی بر دوش خود داشته باشد، باید از کسی کمک بگیرد و بارش را به دوش دیگران بسپارد.
هوش مصنوعی: وقتی که ایشان به جوش و خروش آمد، تمام یارانش را به دوش کشید و همراه خود برد.
هوش مصنوعی: سید مختار با شادی و سرزندگی غنچهای را گشود و به آن غلام گفت که به کشتی مراجعه کند.
هوش مصنوعی: از آن زمان که پیامبر عرب دستور داد، آن برده سیاه لقب "سفینه" را دریافت کرد.
هوش مصنوعی: وقتی پیامبر خاتم از دنیاست جدا شد، سفینهای به راه انداخت که به سمت دریا سفر کند.
هوش مصنوعی: زمانی که در کشتی به آرامش رسید و بعد از طوفان حوادث، کشتیاش شکست.
هوش مصنوعی: پس از آنکه کشتی شکست و جانش به مرگ سپرده شد، به لطف خداوند در جزیرهای سرنجام نیکو قرار گرفت.
هوش مصنوعی: یک راه در میان جزیرهای پدیدار شد که در برابر آن شیر، به وضوح دیده میشود.
هوش مصنوعی: لحظهای که دم به دم به هم پیوست و حمله کرد، پرچم کشتی به خاطر ترس از آن شیر بزرگ، به حالت بیقراری درآمد.
هوش مصنوعی: من به ناتوانی خود اعتراف میکنم و میگویم که ای شیر، من در حالتی از فقر و ناتوانی هستم. اما با این حال، من خدمتگزار درگاه کسی هستم که بهترین و بزرگترین است.
هوش مصنوعی: در این جزیره از من مراقبت کن ای شیر، و به دوستی محمد، از من حمایت کن.
هوش مصنوعی: وقتی شیر نام محمد را از آن غلام شنید، به خاطر ناتوانی، سرش را به علامت تأمل تکان داد.
هوش مصنوعی: به قایق بزرگ و سنگین اشاره کرد و گفت: ای قایق، دیگر مرا به سمت اندوه نبَر.
هوش مصنوعی: اگر تو بنده و خدمتگزار پیامبر هستی، من نیز بنده و خدمتگزار تو هستم و اکنون ایستادهام تا احترام و حرمت تو را حفظ کنم.
هوش مصنوعی: بیاندیش و در من ثبات کن تا از این جزیره پر از ترس به سوی آزادی برویم.
هوش مصنوعی: او به احترام تمام وجودش، بار سنگینی را بر دوش خود برداشت و در شهری به سلامت به مقصد رساند و از مشکلات و سختیها نجاتش داد.
هوش مصنوعی: به یادم میآید که داستانی دیگر پس از واقعه عاشورا برایم تعریف شد، که اشاره به ابن سعد دارد.
هوش مصنوعی: آرزو کرد که اسب ستمگر، بدن حسین علی را مانند توتیا (مادهای برای چشم) به زیرکشی وادارد.
هوش مصنوعی: زینب با زیبایی و سنگینی غم خود، به صحنه آمده است و این نشان میدهد که غم جدیدش را پذیرفته است.
هوش مصنوعی: زینب از شدت درد و غم بیهوش شد و احساساتش را به فضه منتقل کرد.
هوش مصنوعی: این شعر به داستانی اشاره دارد که در آن یک شیر در جزیرهای برای حفظ و نگهداری از یک کشتی (سفینه) تلاش میکند. این تصویر نمادین به اهمیت مراقبت و حفاظت از چیزی ارزشمند در موقعیتهای دشوار میپردازد. در واقع، دارد به ما یادآوری میکند که در برابر چالشها و خطرات، نیاز به تقویت عزم و اراده وجود دارد تا از داشتههای خود به خوبی دفاع کنیم.
هوش مصنوعی: اگر کشتی غلام در کنار پیامبر باشد، نشان از شرافت و کرامت تو است که از خدمت به بانوی پاک (حضرت فاطمه) نشأت میگیرد.
هوش مصنوعی: در این منطقهای که پر از آتش و فتنه است، جزیرهای وجود دارد که گفته میشود در آن شیری وجود دارد که انسانها را میخورد.
هوش مصنوعی: تو هم برو و آن شیر را بگیر و آن اشک را بر سرش بریز، اشکهایت را بیاختیار و به راحتی از چشمت بریز.
هوش مصنوعی: بگو به بشیر که ای شیر، زمانی برای کمک و یاری ما فرا رسیده است، چرا که آدمهای شایسته و لایق کم شدهاند.
هوش مصنوعی: از آنچه که در دلت میگذرد، راضی نباش زیرا این مردم ممکن است تصور کنند که توانایی دارند برادرم را از پا درآورند.
هوش مصنوعی: بیا و از من در برابر خطرات حفاظت کن. از این بدن که بهنوعی تجسم حسین است، مراقبت کن و آن را حفظ نما.
هوش مصنوعی: فضه که دلش پر از غم است با سرعت تمام در حال دویدن بود تا پیامی از بیبیاش را به شیر برساند.
هوش مصنوعی: از فضه شیر، به محض اینکه این سخن را گفت، روح اصفا به سوی کشتگان کربلا پرواز کرد.
هوش مصنوعی: در مکانی که شهی به قتل رسیده و تشنهی انتقام است، او قدم گذاشته و از هر سو، اجساد کشتهها را مشاهده میکند که به هم انباشته شدهاند.
هوش مصنوعی: شاعر از هر سو به حسین روی میآورد و در نهایت به پیکر شهیدان میرسید و عطر آنها را استشمام میکرد.
هوش مصنوعی: هر شهیدی که در آن سرزمین راه میگذشت، خاک آنجا به حالتی غمگین و پر از اشک در حال ناله و عزاداری بود.
هوش مصنوعی: از دل پر درد نالهای بلند برخاست و به جسد امام حسین(ع) رسید.
هوش مصنوعی: او ناامید و بیتاب بر سر آنجا نشست، مانند تشنهای که به آب فرات دسترسی پیدا کرده باشد.
هوش مصنوعی: ببر به سمت او آمد و چون بدن خستهاش را دید، لبش را بر گلو بریدهاش گذاشت.
هوش مصنوعی: چهره زن به زیبایی گل است و از خون او رنگین شده، حال او نشاندهنده درد و رنجش است که از دلش ترانهای برمیخیزد.
هوش مصنوعی: ای امانت پیامبر و عزیز خدا، فدای کسی که بیکس است، ای غریب کربلا.
هوش مصنوعی: عجب چقدر در کربلا به تو احترام گذاشتند و تو را به خوبی پذیرایی کردند.
هوش مصنوعی: چرا با قساوت و بیرحمی بر صورت تو آب ریختند و از غم علی اکبر، دل تو را شکستند؟
هوش مصنوعی: چرا هیچکس از انسانها در کنار تو نیست تا من هم برای تو جان خود را فدای تو کنم؟
هوش مصنوعی: کجا رفتند آن همه بزرگی و مقام که گاهی در کنار حضرت زهرا (بتول) بوده و گاهی بر دوش پیامبر بودهای؟
هوش مصنوعی: چرا بدن تو بیپوشش در خاک افتاده و در مقابل تابش آفتاب قرار گرفته است؟
هوش مصنوعی: از درد و رنجی که قلبت را آکنده از ناله کرده، چه خواستهای؟ با جدا کردن سرت از بدنت، چه چیزی بدست میآوری؟
هوش مصنوعی: از چشمهای خاموش و غمگین خود، اشکی به خاطر سوگ و ماتم آن شه مظلوم بریز.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شده است بلبل داود و شاخ گل محراب
فکنده فاخته بر رود و ساخته مضراب؟
یکی سرود سراینده از ستاک سمن
یکی زبور روایت کننده از محراب
نگر که پردر گردید آبگیر بدانکه
[...]
شبی چو روز فراق بتان سیاه و دراز
درازتر ز امید و سیاه تر ز نیاز
ز دور چرخ فرو ایستاده چنبر چرخ
شبم چو چنبر بسته در آخرش آغاز
برآمده ز صحیفه فلک چو شب انجم
[...]
گرفت مشرق و مغرب سوار آتش و آب
ربود حرص امارت قرار آتش و آب
همی شکنجد باد و همی شکافد خاک
به جنبش اندر دود و بخار آتش و آب
به خشگ و تر به جهان دربگشت ناظر عقل
[...]
خری سبوی سرو روده گوش و خم پهلو
کماسه پشت و کدو گردن و تکاو گلو
چو آمد آید با او سبوی و روده و خم
چو شد کماسه رود با وی و تگا و کدو
خری سرش ز خری چون کدوی بیدانه
[...]
زهی بمشرق و مغرب رسیده انعامت
شکوه خطبه وسکه زحشمت نامت
زتست نصرت اسلام از آن فلک خواند است
حسام دولت و دین و علاء اسلامت
بزرگ سایه یزدان و آفتاب ملوک
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.