گنجور

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱

 

ای بمدح تو منتظم کرده

فکرتم خاطر پریشان را

پس بپای تو دُر فشانده همی

زیور نظم گوهر افشان را

گرچه خامی بود صفت کردن

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲ - لغز

 

بر دَوَد چون سمندراز آتش

بگذرد چون سفینه از دریا

هر دو دست وی از جنوب و شمال

هر دو پای وی از نسیم و صبا

رنگ در کوه و شیر در بیشه

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳

 

خواهد که چون سپند در آتش وطن کند

مرغابی آنزمان که بود در میان آب

اهل بهشت حمله بدوزخ نهند روی

گر ز مهریر حشر بدینسان کشد عذاب

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴

 

ایا دقیق نظر دلبری که گاه سخا

تو آنی ار بچکانی همی ز آتش آب

به پیش دست سخی تواز خجالت و شرم

بجای قطره باران عرق چکد زسحاب

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵

 

دو کس بزاویه ئی در نشسته مخموریم

به یاد باده ی دوشینه هردومست وخراب

مصاف عشرت ما بشکند زمانه اگر

تو نشکنی بتفضل خمارما بشراب

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶

 

ای شمع آسمانی پروانه جمالت

هر دیده ئی و مهری از خاتم مثالت

جمشید کیست، مرغی در آشیان ملکت

خورشید چیست، ماهی برخیمه کمالت

هر شب برسم تحفه، از مجلس کواکب

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۷

 

ای خامه ی تو منهی سر ازل شده

محتاج کشته ام قَد ری کاغذم فرست

لیک از بریده ئی طمع از مدح نیک من

فرمان توراست هرچه فرستی بدم فرست

کار عدو بدست مراد تو داده شد

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۸

 

ای شاه ز ساغر نوالت

ایام ز نیم جرعه مستست

بیمار بقات تا قیامت

بر ملک در فنا به بست است

در حصن حمایت تو عالم

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۹

 

ای جهانداری که خاطر قدراوجت راندید

گرچه در پرواز معنی، بال ادراکش بسوخت

نام صد دینار و اطلس بنده چون بشنید دوش

چهره ی دینار گونم همچو اطلس برفروخت

ریش رعنا کرد و در بازار مالیخولیا

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۰

 

در جهان هفت خصال است پسند حکما

که از آن هفت فراترعددی با من نیست

چو بمطعوم در آئی بسوی گوشت گرای

که بدن را به ازاو هیچ غذا ممکن نیست

وانکه را، هست نپوشد سلب فاخر پاک

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۱

 

شاها مَثل رخ تو و روح

چون باغ ودماغ و باد و باده است

آن حامله تیغ حیض پالای

صد ملک بیک شکم بزاده است

رضوان در هشت باغ باقی

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۲

 

پشت بر کار جهان آر که راه این راه است

روی در روی نشاط آر که روز این روز است

ساقیا عالم خاکی گذران است چو باد

در ده آبی که در او آتش آتش سوزاست

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۳

 

بواهبی که بر ارباب عقل و اهل یقین

بفیض نور خرد راه کشف پیموده است

که در فراق جناب رفیع تو شب وروز

برید فکر و خیال رهی نیاسوده است

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۴

 

هر که را دردل از خرد خبراست

صنعت ذات او همه هنر است

هنری باش و هرچه خواهی باش

نه بزرگی بمادر و پدر است

نافه مشک را به بین بمثل

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۵

 

احوال ناتوانی ایام خویشتن

در مجلس رفیع تو گفتن ثواب نیست

داریم دلبری که چو روی و چو موی او

گلبرگ نوشکفته و مشک بتاب نیست

در بند خواب او همه حیران بمانده ایم

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۶

 

ای وزیری که گوش هوش تو را

از پس پرده ی قضا خبر است

دیده ی فطنت تو می بیند

هرچه ایام را به پرده در است

پرده های رواق کردونت

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۷

 

عذری دارم بترک مدحت

چون نسبت عالی تو واضح

جائی است کمال تو که فکرت

قاصر نظر است از آن مطامح

در دیده ی وهم من نیائی

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۸

 

گله هجر تو با وصل تو میکردم دوش

گر بشد عمر مرا هیچ بجزغم نگشاد

زان میان روی بمن کرد خیالت که اثیر

زین سخن بگذر و این واقعه بگذار زیاد

وصل ما مظلمه کس بقیامت نبرد

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۹

 

من گرد سر کوی تو از بهرتو گردم

بلبل ز پی گل بکنار چمن آید

بشکست دلم در شکن زلف مبادا

کز چشم بدی برشکن او شکن آید

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۰

 

نیست آئین وفا در شهر ما

من بر آنم خود که در عالم نماند

غمگسار از من بسی غمگین تر است

در جهان گوئی دلی خرم نماند

اثیر اخسیکتی
 
 
۱
۲
۳
۴
sunny dark_mode