گنجور

 
اثیر اخسیکتی

عذری دارم بترک مدحت

چون نسبت عالی تو واضح

جائی است کمال تو که فکرت

قاصر نظر است از آن مطامح

در دیده ی وهم من نیائی

و اینجا مثلی است نیک صالح

کوته کامی چشم ناظر

بی خوردی حجم نجم لایح

در جنب جهان چه خوانمت پس

پیدای نهان چو مشک فایح

ای واسطه صلاح دولت

قدماً نظمت لک المصالح

در نوبت خانیان مفسد

محروم بود امین صالح