گنجور

 
اثیر اخسیکتی

بر دَوَد چون سمندراز آتش

بگذرد چون سفینه از دریا

هر دو دست وی از جنوب و شمال

هر دو پای وی از نسیم و صبا

رنگ در کوه و شیر در بیشه

بال در بحر و غول در صحرا

چو ببالا برآید از پستی

هست ماننده ی دعای ریا

بر شود حالی و فرود آید

راست ماننده ی دغا و قضا

این عجب تر که گر ز جابلقا

گویم او را، چو برنشینم، ها

نرسیده هنوزها، به الف

کاو رسیده بود به جابلسا

هرچه در مدح او تو را گفتم

همه بر عکس گفتم و عمدا

تا برابن استرم سوار مپرس

که چه آید برویم از اعدا

اولا، استری است سست و نکون

حاصل او شماتت اعدا

آگه از حال هاجر و هاروت

زاده در عهد آدم و حوا

از بن رود نیل خورده خصیل

بر سر کوه قاف کرده چرا

نه کس از من پذیردش به صله

نه کس از من ستاندش بدعا

بدترین عیب او بخواهم گفت

چند دارم نهان، زبهر چرا

هر کجا نرخری بدید ز دور

کوی سوی او همی کند عمدا

گه به تعریض مردمان گویند

که چه نیک اوفتد سزا سزا

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
فرخی سیستانی

نیگلون پرده برکشید هوا

باغ بنوشت مفرش دیبا

آبدان گشت نیلگون رخسار

و آسمان گشت سیمگون سیما

چون بلور شکسته، بسته شود

[...]

مسعود سعد سلمان

دوش در روی گنبد خضرا

مانده بود این دو چشم من عمدا

لون انفاس داشت پشت زمین

رنگ زنگار داشت روی هوا

کلبه ای بود پر ز در یتیم

[...]

مشاهدهٔ ۴ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
ابوالفرج رونی

بادبان برکشید باد صبا

معتدل گشت باز طبع هوا

خاک دیبا شدست پر صورت

جانور گشته صورت دیبا

شاخ چون کرم پیله گوهر خویش

[...]

سوزنی سمرقندی

نور دین نور عین مهر و وفا

آفریده شده ز لطف خدا

هر که از مهر و از وفا زاید

زو نیاید بعمر جور و جفا

نور دین را هر آینه نکند

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه