گنجور

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۴

 

اگر ز کاوش مژگان او دلم خون شد

خوشم که بهر من اسباب گریه افزون شد

دم هلاک، به روی تو، بس که، حیران بود

دلم نیافت، که کی، ز سینه، جان بیرون شد

کدام قطرهٔ خوی، لیلی، از جبین افشاند

[...]

عرفی
 

نوعی خبوشانی » مثنوی سوز و گداز » بخش ۷ - آغاز داستان محبت نامهٔ سوز و گداز

 

چو سالی انتظار از ده فزون شد

لوای طاقت از سو نگون شد

نوعی خبوشانی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۴

 

آن غنچه که از لباس خود بیرون شد

در کسوت دیگر شد و گویم چون شد

جان شیرین در تن خسرو آمد

روح لیلی به قالب مجنون شد

فصیحی هروی
 

کلیم » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۴ - تعریف جنگ فیل شاهزاده اورنگ زیب

 

بمردی ز جا یکسر مو نشد

ز راه چنین سیل یکسو نشد

کلیم
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶۲

 

دلم به سینه ز ننگ سخنوری خون شد

نیم غلام کسی، نامم از چه موزون شد؟

چه قسمت است ندانم ز روزگار مرا

که تا شراب فرو رفت از لبم، خون شد

غم زمانه چو سرمایه ی کریمان است

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۸ - قضا و قدر

 

ز خورشیدم جهانگردی فزون شد

به ملک مصر شوقم رهنمون شد

سلیم تهرانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۴۶

 

زخنده دل به لعب لعل یار مفتون شد

کباب را زنمک شوق آتش افزون شد

شدم به بتکده از کعبه سر برآوردم

مرا کلید در بسته نعل وارون شد

نرفت از دل من خارخار عشق برون

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۴۷

 

رخ بهار ز ته جرعه توگلگون شد

زدرد عشق تو رنگ خزان دگرگون شد

زجوش حسن تو شد تنگ آنچنان گلزار

که گل ز رخنه دیوار باغ بیرون شد

چو لاله ساغر یاقوت داغدار شود

[...]

صائب تبریزی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۲

 

مسیح دید لبت، رنگ او دگرگون شد

ز سحر غمزه‌ات اعجاز را جگر خون شد

ز شوق تیغ به خود گو ببال صید حرم

که غمزه تو به عزم شکار بیرون شد

نبرد نامه من، مرغ نامه‌بر بر دوست

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۲۵۴

 

گویند که دستش ز حنا گلگون شد

نی نی ز حنا نیست، بگویم چون شد

چون شانه به زلف خویش دستی می‌زد

ناخن به دلم زد و کفش پرخون شد

قدسی مشهدی
 

ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۸۴ - جنگ رام و لچمن با دیوان

 

تن از تیر و سر از خنجر زبون شد

زمانه بوستان افروز خون شد

ملا مسیح
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ماده تاریخ » شمارهٔ ۶۹ - در سوگ و تاریخ مرگ میر فضل الله

 

در نکویی، ز جمله افزون شد

آدمی این قدر ملک چون شد؟!

واعظ قزوینی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۶۱

 

پر هما چه‌ کند بخت اگر دگرگون شد

اطاقه است دم ماکیان چو واژون شد

در اهل مزبله کسب کمال کناسی‌ست

نباید اینهمه مقبول عالم دون شد

جنون حرص پس از مرگ نیز درکار است

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۶۲

 

حیرت‌کفیل پر زدن‌گفتگو نشد

شادم که آب آینه‌ام شعله‌خو نشد

مردیم تشنه در طلب آب تیغ او

آخر ز سرگذشت و نصیب‌گلو نشد

افسوس ناله‌ای ‌که به‌ کویش رهی نبرد

[...]

بیدل دهلوی
 

قائم مقام فراهانی » جلایرنامه » بخش ۳۳

 

ولی دانست نفس الامر چون شد

زاهمال که این فعل زبون شد

قائم مقام فراهانی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مثنویات » خلاصة الافتضاح » بخش ۷

 

یکی گوید دماغم آه خون شد

یکی گوید کلاهم وای چون شد

یغمای جندقی
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ دوم در ذکر فضلا و محقّقین حکما » بخش ۶ - ابن یمین فریومدی خراسانی

 

منگر که دل ابن یمین پرخون شد

بنگر که ازین سرایِ فانی چون شد

مصحف به کف و چشم به ره، روی به دوست

با پیکِ اجل خنده زنان بیرون شد

رضاقلی خان هدایت
 
 
۱
۶
۷
۸
۹
۱۰
sunny dark_mode