گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۳۳

 

من و عشقی که دست چرخ را چنبرکند زورش

گذارد درفلاخن کوه قاف عقل راشورش

کمان نرم تیر سخت رادر چاشنی دارد

مشو زنهار ایمن از فریب چشم رنجورش

ز خال دلفریب یار مشکل جان توان بردن

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۳۴

 

شرابی را که چون پروانه گردد گرد سر طورش

نسازد پرده رنبوری انگور مستورش

کسی تاکی بود درخرقه ناموس زندانی؟

میی خواهم که بشکافد گریبان شیشه رازورش

نوای پرده سوز عشق، آهنگ دگردارد

[...]

صائب تبریزی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۹۳

 

خداوندا مرا برهان ز دنیا و شر و شورش

به فضل خود نجاتم ده ز کنج آن دل کورش

بده توفیق حکم و حکمت و اخلاص در طاعت

لقای صاحب الامر و تمتع بردن از نورش‏

امید وصل او دارد مرا در بند این نشأه

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۹۳

 

خداوندا مرا برهان ز دنیا و شر و شورش

به فضل خود نجاتم ده ز کنج آن دل کورش

بده توفیق حکم و حکمت و اخلاص در طاعت

لقای صاحب الامر و تمتع بردن از نورش‏

امید وصل او دارد مرا در بند این نشأه

[...]

فیض کاشانی
 

وحیدالزمان قزوینی » شهرآشوب کوچک » بخش ۱۵ - صفت خبّاز

 

کز دور نگاه صبر شورش

افروخته همچو دل تنورش

وحیدالزمان قزوینی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷۱

 

شرابم عشوة یارست و ساغر چشم مخمورش

محبّت نشئة سرشارش و دیوانگی شورش

کدامین باده ساقی در قدح دارد دگر امشب

که با هر قطره می‌جوشد به دعوی خون منصورش

دلم در محفلی پروانة شمع تجلّی شد

[...]

فیاض لاهیجی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۶۱

 

ندارد بیش ازین دل طاقت صهبای پر زورش

دهد از هر نگه رطل گرانی چشم مخمورش

مرا دیوانه دارد عشق او در دامن دشتی

که جوشد خون سودا لاله سان از خاک پرشورش

دل خونین نشان ناوک غم گردد از اشکم

[...]

جویای تبریزی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۸۳

 

مکش دردسر شهرت میفکن بر نگین زورش

برای نام اگر جان می‌کنی مگذار در گورش

تلاش منصب عزت ندارد حاصلی دیگر

همین رنج خمیدن می‌کند بر دوش مزدورش

خیالات دماغ جاه تا محشر جنون دارد

[...]

بیدل دهلوی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » حکایات » شمارهٔ ۱۷ - حکایت

 

ز هرگونه فرمود او را خورش

که یابد ز خوان کرم پرورش

آذر بیگدلی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲۹

 

یافت نانی نغز و هم وجه خورش

که بشاید زان بدن را پرورش

نشاط اصفهانی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مثنویات » متفرقات » شمارهٔ ۲

 

به خاتون خویش از پی پرورش

سخن راند از کار خوان و خورش

یغمای جندقی
 

صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۵۸ - الجلاء

 

که چون شد در تعینها ظهورش

بعارف باشد استجلا نورش

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۷۵ - الحروف

 

شدند اسماء مرایای ظهورش

و زان اسماء تجلی کرد نورش

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۲۴۴ - عبدالحفیظ

 

نشسته تا کسی اندر حضورش

نیاید نا روائی در خطورش

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۲۵۸ - عبدالوکیل

 

بحق باشد توکل در امورش

نه اسباب از حق اندازد بدورش

صفی علیشاه
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۶

 

بنازم خاک اقلیم سلیمان را که هر مورش،

بیارد تخت بلقیسی اگر سازند مأمورش

حدیثی را که عقل از نقل آن دیوانه شد یارب،

بدارم تا کی اندر تنگنای سینه مستورش

ندانم شاهد ما را چه شهد آمد به لب پنهان،

[...]

افسر کرمانی
 
 
۱
۴
۵
۶
۷
sunny dark_mode