گنجور

خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۵

 

اگر چه صاحب معنی همه هنر باشد

چو بی خبر بود از عشق، بی خبر باشد

دلا چو طالب غیری ز عشق لاف مزن

تو عاشق دگری عاشقی دگر باشد

اگرچه از پس هر تیرگی ست روشنی یی

[...]

خیالی بخارایی
 

نظام قاری » دیوان البسه » رباعیات » شمارهٔ ۶

 

دستار که آن بیعلم زر باشد

چون ریشه سر درونش ابتر باشد

گیرم که کلاهش افسر خور باشد

(آنرا چه کند زر چونه بر سر باشد)

نظام قاری
 

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۴

 

سفر خوش است اگر یار همسفر باشد

غبار موکب او سرمه بصر باشد

به منزلی که نشیند به محملی که رود

جمال او همه جا قبله نظر باشد

به هر جهت که کنی روی آشکار بود

[...]

جامی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۶۶

 

گهی که بر منت از مرحمت نظر باشد

طپیدن دل ریشم زیاده تر باشد

بصد نشاط رسم سوی تو چو باز آیم

دلم طپان و لبم خشک و دیده تر باشد

بحالتی ز لبت دیده ام شکر خندی

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۳۱

 

هر چیز که نوبهار و نوبر باشد

چون پیر شود ضعیف و لاغر باشد

اما می تلخ وعشق شیرین دهنان

هر چند کهن شود جوان تر باشد

اهلی شیرازی
 

میلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۵

 

خوبی تو و حسن غیرپرور باشد

من عاشق و عشق غیرت‌آور باشد

بینی به چنین حال و ز رحمم نکشی

وین رحم تو بی‌رحمی دیگر باشد

میلی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت اول » بخش پنجم - قسمت اول

 

تام از اسم بهره ور باشد

لیک همواره بی خبر باشد

شیخ بهایی
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۲

 

دلم از ناله خوش گردید امید اثر باشد

بسی آسود شستم این خدنگم کارگر باشد

اگر دزدیده دیدن ها نباشد بهر پاس دل

محبت از تغافل های بیجا در خطر باشد

دلم تا خو به آسایش نگیرد روز خرسندی

[...]

نظیری نیشابوری
 

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۷

 

گَرَم دعای مَلَک خاک رهگذر باشد

به هر کجا نهم پا نیشتر باشد

در آفتاب طلب گشت بخت ما همه عمر

نیافت سایهٔ نخلی که بارور باشد

امید عافیت از مردن است و می ترسم

[...]

عرفی
 

میرداماد » دیوان اشراق » غزلیات » شمارهٔ ۲۷

 

مگو که سوختن از عاشقی بتر باشد

که سوز آتش عشاق بیشتر باشد

گر استخوان من از عشق دوست خاک شود

هنوز بر سر پیکان کارگر باشد

سنان حادثه خون ریزدش ز پرده چشم

[...]

میرداماد
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۱

 

کسی تا کی به سان موج دایم در سفر باشد

دری نشناسد و چون موج دایم دربه‌در باشد

به خضرم احتیاجی نیست گر این است گمراهی

که کوران را عصا هم می‌تواند راهبر باشد

سبک پی قاصدی باید که چون غم‌نامه ما را

[...]

کلیم
 

ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۱۱

 

به داغ تازه دلم را سر دگر باشد

عزیزتر بود آن گل که تازه‌تر باشد

ابوالحسن فراهانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۸۵

 

بهشت و دوزخ ما هجر و وصل آن پسر باشد

صراط مردم باریک بین موی کمر باشد

به خط بردم پناه از آتش رویش، ندانستم

عیار شعله نیلوفری جانسوزتر باشد

عیار بدگهر از صحبت نیکان نیفزاید

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۸۶

 

غرور نوخطان افزون زخوبان دگر باشد

رم آهوی مشکین از غزالان بیشتر باشد

طلبکار خدا را منزل از ره دورتر باشد

به دریا چون رسد سیلاب آغاز سفر باشد

به طوفان گوهر از گرد یتیمی برنمی آید

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۸۷

 

به مقدار تمنا داغ در دل جلوه گر باشد

به قدر خار و خس در آتش سوزان شرر باشد

زسیلاب حوادث عارف از جا در نمی آید

کمند وحدت صاحبدلان موج خطر باشد

منه خشت اقامت بر زمین در عالم امکان

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۳۷

 

قبله زن صفتان آینه زر باشد

مرد را آینه زندان سکندر باشد

از خموشی دهن غنچه پر از زر باشد

صدف از بسته لبی مخزن گوهر باشد

در سپرداری سیمین بدنان آفتهاست

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۳۸

 

چشم ناقص گهران بر زر و زیور باشد

زینت ساده دلان پاکی گوهر باشد

پرده چشم خدابین نشود خودبینی

مرد را آینه زندان سکندر باشد

خود حسابان نگذارند به فردا کاری

[...]

صائب تبریزی
 
 
۱
۳
۴
۵
۶
۷
۸
sunny dark_mode