گَرَم دعای مَلَک خاک رهگذر باشد
به هر کجا نهم پا نیشتر باشد
در آفتاب طلب گشت بخت ما همه عمر
نیافت سایهٔ نخلی که بارور باشد
امید عافیت از مردن است و می ترسم
که مرگ دیگر و آسودگی دگر باشد
به بال خویش منال ای هما، به گلشن عشق
در این چمن، قفس مرغ بال و پر باشد
بده بشارت طوبی که مرغ همت ما
بر آن درخت ننشیند که بی ثمر باشد
به آتش جگرتشنگان نگردد خشک
ز آب دیدهٔ ما، دامنی که تر باشد
تمام آتشم و نالهٔ بی اثر، عرفی
فغان که دوزخیان را کجا اثر باشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از عرفی، به احساس عمیق و ناامیدی شاعر از زندگی و جهان میپردازد. او به دعوت دعا و امید به رسیدن به آرامش میاندیشد، اما در عین حال از مرگ و عواقب آن میترسد. شاعر به نبودن امید در دنیا اشاره میکند و تأکید میکند که هیچچیز در زندگی مطمئن و مثمرثمر نیست. با تجسم قفس برای پرندگان، او به محدودیتها و موانع عشق میپردازد و در نهایت به حس عذاب و بیثمر بودن نالههایش اشاره میکند، به گونهای که احساس میکند دردها و غمهایش بیاثرند.
هوش مصنوعی: اگر دعای فرشتگان شامل حال من باشد، هر کجا که قدم بگذارم، از آنجا به نیکی یاد خواهد شد.
هوش مصنوعی: ما در طول عمرمان همواره در جستجوی خوشبختی بودیم، اما همچنان در آفتاب و مشکلات زندگی به سر بردیم و نتوانستیم سایهٔ درختی بارور را پیدا کنیم که ما را از آن سختیها نجات دهد.
هوش مصنوعی: امید به زندگی آرام و بیدرد برای من به خاطر مرگ است، اما از این میترسم که مرگ همانی نباشد که تصور میکنم و آسایش واقعی در آن نهفته نباشد.
هوش مصنوعی: ای هما، به پرهای خود نچسب، در این باغ عشق، قفس مرغی که بال و پر دارد، وجود دارد.
هوش مصنوعی: خبر خوب این است که تلاش و امید ما همیشه به سوی هدفهایی خواهد بود که نتیجه و ثمرات خوب دارند و هرگز به جاهایی که بیفایده و بدون نتیجه هستند، نخواهیم رفت.
هوش مصنوعی: آتش دل تشنگان با اشکی که از چشمان ما ریخته میشود، خشک نمیشود؛ بلکه دامنی که خیس باشد، این داغ را برمیتابد.
هوش مصنوعی: من آتش خشم و درد خودم هستم و فریادهای من هیچ اثری ندارد، ای عرفی، چگونه ممکن است صدا و نالههای من بر دل دوزخیان تأثیر بگذارد؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
برون ز گوشه بهشت برین سقر باشد
فزون ز توشه شکر معده بار خر باشد
هر آنکه توشهٔ روزی و گوشهای دارد
به راستی ملک ملک بحر و بر باشد
زیادت از سرت ار یک کُلَه به دست آری
[...]
کسی به حمد و ثنای برادران عزیز
ز عیب خویش نباید که بیخبر باشد
ز دشمنان شنو ای دوست تا چه میگویند
که عیب در نظر دوستان هنر باشد
اگر به جایِ تو ما را کسی دگر باشد
به جز خیال نه ممکن بود اگر باشد
سری که در قدمت می رود به حکمِ قضا
دریغ نیست به دستِ من این قدر باشد
چو بالِ نسر بسوزد ز پرتوِ خورشید
[...]
اگر ز حال من آن شوخ را خبر باشد
بسوزد ار دلش از سنگ سخت تر باشد
حکایت من و او عشق نیست می دانم
که عشق دیگر و دیوانگی دگر باشد
رو، ای نسیم صبا و از آن دو چشم سیاه
[...]
کسی بمدح و ثنای برادران عزیز
ز عیب خویش نباید که بیخبر باشد
ز دشمنان شنو ایدوست تا چه میگویند
که عیب در نظر دوستان هنر باشد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.