دلم از ناله خوش گردید امید اثر باشد
بسی آسود شستم این خدنگم کارگر باشد
اگر دزدیده دیدن ها نباشد بهر پاس دل
محبت از تغافل های بیجا در خطر باشد
دلم تا خو به آسایش نگیرد روز خرسندی
به خاطر شیوه یی آید که آن جانسوزتر باشد
ز هجران روز ما دارد غبار عالمی بر دل
نباشد در شب ما روشنی گر صد سحر باشد
نگویم جرم ادراکست، شرم غمزه را نازم
که صدره کشته ام دید و ز حالم بی خبر باشد
مکن دورم، که بس دشوار باشد بال افشاندن
اسیری را که گردی زین حرم بر بال و پر باشد
«نظیری » شاد هم باشی که خدمتکار دیرینی
کدامت قدر و قیمت پیش او؟ خاکت به سر باشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از احساسات عمیق خود صحبت میکند و به ناله و امید اشاره میکند. او میگوید که در دلش نالهای از عشق وجود دارد که امیدوار است اثری داشته باشد. شاعر به تسلی خاطر و آرامش درونی اشاره میکند و به خطراتی که محبت میتواند با خود به همراه داشته باشد، میپردازد. او از غم دوری و نبود روشنی در شبهای خود سخن میگوید و میافزاید که حتی اگر صد سحر هم باشد، باز هم دلش روشن نمیشود. شاعر از غمزگانگی و عشق ناچیز صحبت میکند و اینکه دوری از معشوق برای او بسیار دشوار است. او همچنین به خاطر خدمت به معشوق، ارزش و اهمیت خود را زیر سوال میبرد و در نهایت به بیقدری خود در مقابل معشوق اشاره میکند.
هوش مصنوعی: دلتنگی و نالههای من باعث شد که دلم کمی شاد شود. امیدوارم که این احساس بر اثر داشته باشد و من از این مسئله راضی شوم؛ زیرا فکر میکنم که این تلاشها و خستگیها میتواند مثمر ثمر باشد.
هوش مصنوعی: اگر نتوانیم از دیدن چیزهایی که نباید ببینیم خودداری کنیم، دل محبت ما به خاطر بیتوجهیهای بیمورد در خطر خواهد بود.
هوش مصنوعی: وقتی دلم به آرامش نرسد، روزی خوشحالی به وجود میآید که آن حسرت و درد بیشتری به همراه دارد.
هوش مصنوعی: به خاطر دوری و جدایی، قلب ما غمگین و پر از اضطراب است. حتی اگر شب ما با سحر و روشنی همراه باشد، باز هم دل ما آرامشی نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: نمیگویم که عقل و درک من کم است، اما شرمندهام از این که زیبایی چشمانش محو کرده و او از حال من بیخبر است.
هوش مصنوعی: مرا از خود دور نکن، چون برای یک اسیر بسیار سخت است که بخواهد بال و پر خود را بگستراند وقتی که غباری از این حرم بر آن نشسته باشد.
هوش مصنوعی: شاد بودن تو چه ارزشی دارد وقتی که کسی به تو اهمیت ندهد؟ انگار سرنوشت تو به خاک سپرده شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دل من چون صدف باشد، خیال دوست دُر باشد
کنون من هم نمیگنجم، کز او این خانه پر باشد
ز شیرینیِ حدیثش شب، شکافیدهست جان را لب
عجب دارم که میگوید؟ حدیث حق مر باشد
غذاها از برون آید، غذای عاشق از باطن
[...]
من آزاد آمدم زان دوست کز دشمن بتر باشد
به ظاهر معتبر گوید به باطن مختصر باشد
حضور و غیبتِ یاران مخلص مختلف نبود
حذر اولاتر از یاری که در غیبت دگر باشد
نه از بی دانشی بود این که دشمن دوست دانستم
[...]
مبارک بامدادی کان جمال اندر نظر باشد
خجسته طالعی کان ماه را بر ما گذر باشد
گرت بیند کسی کز زندگی دل خبر دارد
عجب نبود، اگر تا زنده باشد بی خبر باشد
نظر از دور در جانان بدان ماند که کافر را
[...]
گرفتار سر زلفت کجا در بند سر باشد
زهی با بسته سودا که از سر باخبر باشد
کسی کز قامت جانان به طوبی سر فرود آرد
دراز اندیشه خوانندش ولی کوته نظر باشد
مرا سریست با مهرت که آن دیگر نخواهد شد
[...]
کسی تا کی به سان موج دایم در سفر باشد
دری نشناسد و چون موج دایم دربهدر باشد
به خضرم احتیاجی نیست گر این است گمراهی
که کوران را عصا هم میتواند راهبر باشد
سبک پی قاصدی باید که چون غمنامه ما را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.