امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۸۷
ای بوده در قفای تو دایم دعای من
بیگانگی مکن که شدی آشنای من
دست از جفا بدار، وگرنه دعا کنم
تا داد من ز تو بستاند خدای من
گر من دعا کنم به سحرگاه، وای تو
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۱۱
گر ز شوخی نیستت پروای من
رحمتی بر چشم خون پالای من!
ناگهان گر گشت کویت می کنم
چشم من در غیرت است از پای من
من چو جان بدهم، سگ خود را مگوی
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۸ - عزم وی ، بر ایجاد گری ، درین ابیات شرح یافته :
نیست ز کس لولوی لالای من
ژرف ببین در تهٔ دریای من
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲۲ - پیام پدر
لیک بشرطی که درین رای من
جای پدر گیرم و تو جای من
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۶
ای اوفتاده در غم عشقت ز پای من
گر دست اوفتاده نگیری تو، وای من!
نای دلم مگیر به چنگ جفا چنین
کز چنگ محنت تو ننالم چو نای من
پشتم چو چنبر از غم و نیکوست ماجری
[...]
خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۱۵ - آغاز کتاب سامنامه - از گفتار افصحالمتکلمین خواجوی کرمانی رحمهالله علیه
اگر خود به مقصد رسد پای من
برآید به دولت تمنای من
خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۸۴ - نامه نوشتن سام به فغفور چین و شناسانیدن خود را
به لطف ار برآری تمنای من
کنی در بر دخترت جای من
سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۵۸ - غزل
آتش سودا گرفت در دل شیدای من
شعله از اینسان زند وای دل و وای من
ناله شبهای من سر به فلک میزند
تا به چه خواهد کشید ناله شبهای من
مایه سودای ماست زلف تو لیکن چه سود
[...]
نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۷
آن شهنشاهم که از نطق «هی العلیا»ی من
ما سوی الله نقطه ای آمد به زیر پای من
آفتاب وحدتم من زان که در صبح طلوع
کثرت ذرات شد پیدا ز نور رای من
اتحاد عین و غین عالم سر حروف
[...]
نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۸
ای در بلا فتاده دل مبتلای من
کس را مباد هیچ بلا چون بلای من
از درد عشق یار چنان مبتلا شدم
کاندر جهان طبیب نداند دوای من
عشق از برای دل بود و دل برای عشق
[...]
حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۸۷
ماه من چون آگهی از ناله شبهای من
رحمتی کن بر دل بیچاره شیدای من
زآتش سودایت ای شمع جهان افروز دل
سوختم پروانه وار و نیستت پروای من
گر ز روی لطف خاکپای خود خوانی مرا
[...]
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۷۵۱
ای ز تو کوه کوه غم بر دل مبتلای من
نیست مراد خاطرت جز غم و جز بلای من
هر مژه کرده جوی خون بر رخ من روان ولی
کیست که با تو دم زند از من و ماجرای من
مهر و وفای من مبین ترک جفای خود مکن
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلامان و ابسال » بخش ۵۹ - حکایت گفتن وامق به آن که پرسید مقصود تو از این جست و جوی چیست
دیده گردد مو به مو اعضای من
قبله رویم شود عذرای من
جامی » هفت اورنگ » تحفةالاحرار » بخش ۲۹ - حکایت کشیدن پیکان از تیر راست رو کیش ولایت کرم الله تعالی وجهه در وقتی که از کشاکش کمان مجاهده بر نشان مشاهده افتاده بود
این همه گل چیست ته پای من
ساخته گلزار مصلای من
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۵۷
ای سبز پر کرشمه مشکین قبای من
سر تا قدم بلای سیاهی برای من
با جامه سیاه که در عین شوخیی
دلجوتری ز مردمک دیده های من
چشم تو گرچه کشت بیک دیدنم ولی
[...]
هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۰
گهی لطفست و گاهی قهر کار دلربای من
ولی لطف از برای دیگران، قهر از برای من
بخوبان تا وفا کردم جفا دیدم، بحمدالله
که تقریب جفای خوبرویان شد وفای من
دعای خویش را شایسته احسان نمیدانم
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات از رسالهٔ جلالیه » شمارهٔ ۴۶
اگر خواهی دعای من کنی بر مدعای من
بگو بیمار عشق من شود یارب فدای من
اگر عمرم نمانده است ای پسر بادا بقای تو
دگر مانده است بر عمر تو افزاید خدای من
به یاران این وصیت میکنم کز تیغ جور تو
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹۰
ز بس کز توست زیر بارجان مبتلای من
چو ریگ از هم بپاشد کوه اگر باشد به جای من
به قدر عشق اگر در حشر یابد مرتبت عاشق
بود بر دوش مجنون در صف محشر لوای من
شود مجنون ز لیلی منفعل فرهاد از شیرین
[...]