گنجور

 
حسین خوارزمی

ماه من چون آگهی از ناله شب‌های من

رحمتی کن بر دل بیچاره شیدای من

زآتش سودایت ای شمع جهان افروز دل

سوختم پروانه وار و نیستت پروای من

گر ز روی لطف خاکپای خود خوانی مرا

عرش و کرسی تاج سر سازند خاکپای من

آستینم بوسه جای خسروان دین بود

گر ز خاک آستان خویش سازی جای من

گر رود از دست من سرمایه سود دو کون

کم نخواهد شد ز جان سوخته سودای من

آبروئی میبرم از سجده خاک درت

تا شناسد روز محشر هر کسی سیمای من

آشنائی کرد با من عشق عالم سوز او

کله بر افلاک بندد آه دودآسای من

تا ز خاکپای تو روشن شده چشم حسین

جز تو در عالم ندیده دیده بینای من

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode