ای ز تو کوه کوه غم بر دل مبتلای من
نیست مراد خاطرت جز غم و جز بلای من
هر مژه کرده جوی خون بر رخ من روان ولی
کیست که با تو دم زند از من و ماجرای من
مهر و وفای من مبین ترک جفای خود مکن
زانکه جفای چون تویی نیست کم از وفای من
گر چو سگان دهند ره در پی محمل توام
چرخ به فرق سرکشد هودج کبریای من
نامه صفت سیاه رو مانم اگر نه فضل تو
خامه مغفرت کشد بر ورق خطای من
باد همیشه تا بود نام و نشان ز بود ما
مسند ناز جای تو خاک نیاز جای من
تا به کرشمه گفته ای مردم چشم جامیم
چشم سپهر می برد سرمه ز خاک پای من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از غم و دردهای عمیق خود سخن میگوید که از عشق و وابستگی به معشوق ناشی میشود. او اشاره میکند که غم او به اندازه کوه بزرگ است و از معشوقش میخواهد که جفای خود را ترک کند و به وفا بپردازد. شاعر احساس میکند که اگر بر روی زمین با ذلت در پی معشوق برود، باز هم ارزش و مقامش حفظ نخواهد شد. او به نیکی و فضل معشوق اشاره میکند و از او میخواهد که بر خطاهایش ببخشد. در نهایت، شاعر با بیان زیباییهای عشق، به اهمیت یاد و نام معشوق در زندگیاش تاکید میکند.
هوش مصنوعی: تو ای کسی که وجودت سبب غم و اندوه من شده، در دل بیمار من جایی برای غمهای بزرگ نیست. آرزوی خاطر تو فقط به بار آوردن درد و ناراحتی من است.
هوش مصنوعی: هر مژهای از چشمان تو مانند رودی از خون بر چهرهام میریزد، اما چه کسی است که درباره من و ماجراهایم با تو صحبت کند؟
هوش مصنوعی: دوست من، محبت و وفاداری من را نشان نده و از بیوفایی دست نکش. زیرا بیوفاییای که تو داری به اندازه وفاداری من کمتر نیست.
هوش مصنوعی: اگر مانند سگها در پی کالسکهات بروم، باز هم چرخ زندگی بر سر من تاج عظمت میگذارد.
هوش مصنوعی: اگر بتوانم ویژگیهای منفیام را به نامهای تشبیه کنم، باز هم اگر فضل و رحمت تو نباشد، کلمات بخشش تو بر روی ورق گناهان من خواهند نوشت.
هوش مصنوعی: باد همیشه وجود دارد، اما در عوض ما هیچ اثری از وجود خود نداریم. جایی که تو قرار داری، مقام و عظمت دارد، ولی من تنها در خاک نیاز و درخواست خودم هستم.
هوش مصنوعی: با ناز و زیباییات به دیگران گفتهای که ما مردم چشمجام از آن سپهر را میبریم، در حالی که من سرم را از خاک پای تو برمیدارم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سیر نمیشوم ز تو ای مه جان فزای من
جور مکن جفا مکن نیست جفا سزای من
با ستم و جفا خوشم گر چه درون آتشم
چونک تو سایه افکنی بر سرم ای همای من
چونک کند شکرفشان عشق برای سرخوشان
[...]
چون به مصیبت از ازل رفت همی قضای من
چیست مصیبت دگر ساز طرب برای من
ز ابروی و قد دلستان دام منه که بس مرا
نیزه آسمان گذر تیغ جهانگشای من
خصم به جامه جدل قاسم و خلعت طرب
[...]
دعوی عشق میکنم کذب شده دعای من
رفتی و مانده ام بجا وای من و وفای من
تنگ شده است عیش دل بیگل گلستان دل
رفت بهار و شد خزان تا چه کند خدای من
چون جرسم بغلغله طی نشده چه مرحله
[...]
مبین به زهد خشگ و این عمامه و ردای من
که این عمامه و ردا، همه بود بلای من
نظاره کن ولای من وفای من صفای من
به بزم می کشان نگر مقام وحدّ و جای من
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.