ای اوفتاده در غم عشقت ز پای من
گر دست اوفتاده نگیری تو، وای من!
نای دلم مگیر به چنگ جفا چنین
کز چنگ محنت تو ننالم چو نای من
پشتم چو چنبر از غم و نیکوست ماجری
دل بستهام در آن رسن مشکسای من
گردن بسی بگشت، تن و دل به جای بود
روی ترا بدیدم و رفتم ز جای من
دشمن لب تو بوسد و در آرزوی آن
کز دور بوسه میدهمت، خاک پای من
سگ بر در سرای تو گستاخ و من غریب
ای بندهٔ سگان در آن سرای من
درد ترا به خلق چو گویم چو اوحدی؟
آن به که اعتماد کنم بر خدای من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر غم و درد عاشقانهای است که شاعر به خاطر دوری از محبوبش احساس میکند. او از افتادن در غم عشقش میگوید و ابراز میکند که اگر محبوبش دستش را نگیرد، حالش خیلی بد خواهد شد. شاعر در دل خود حسرت و درد را دارد و میگوید که محبتش به آن محبوب مانند رسن مشکی است که او را نگه داشته است. همچنین، او به طعنه از بوسههای دشمنان محبوبش و حسرتی که بر دلش نشسته، سخن میگوید. در نهایت، شاعر به این نتیجه میرسد که بهتر است به خدا توکل کند تا به انسانها.
هوش مصنوعی: ای کسی که به خاطر عشق تو در غم افتادهام، اگر تو دستم را نگیری، وای به حال من!
هوش مصنوعی: دل مرا به دست بیرحمیات مگیر، زیرا که من از درد و رنجی که تو به من میزنی، مانند نای نخواهم نالید.
هوش مصنوعی: بخاطر غمهایی که دارم، مانند نردبانی با قوس و خم هستم و در دل خود داستانی را به خوبی در آن زنجیر خوشبوی خودم نگهداشتهام.
هوش مصنوعی: بسیار سفر کردم و در این سفر، هم جسم و هم روح من در مکانی دیگر بود. اما وقتی چهره تو را دیدم، همه چیز را رها کردم و در آن لحظه قرار گرفتم.
هوش مصنوعی: دشمن نه تنها لب تو را میبوسد، بلکه در آرزوی آن است که من از دور برایت بوسه بفرستم. من حتی خاک پای خود را به تو تقدیم میکنم.
هوش مصنوعی: سگها در درگاه خانهات بیپروا هستند و من در آن خانه غریبم، ای بنده سگان.
هوش مصنوعی: اگر بخواهم درد خود را به مردم بگویم، مثل اوحدی که میگوید، بهتر است به خداوند تکیه کنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای بوده در قفای تو دایم دعای من
بیگانگی مکن که شدی آشنای من
دست از جفا بدار، وگرنه دعا کنم
تا داد من ز تو بستاند خدای من
گر من دعا کنم به سحرگاه، وای تو
[...]
میرفت جان ز بهر دل مبتلای من
میگفت دوست را که تو بنشین به جای من
تن شد ضعیف و یار نیامد به عیادتم
میلی به استخوان ننماید همای من
خواندم دعا و سوی فلک کردمش روان
[...]
ای در بلا فتاده دل مبتلای من
کس را مباد هیچ بلا چون بلای من
از درد عشق یار چنان مبتلا شدم
کاندر جهان طبیب نداند دوای من
عشق از برای دل بود و دل برای عشق
[...]
ای سبز پر کرشمه مشکین قبای من
سر تا قدم بلای سیاهی برای من
با جامه سیاه که در عین شوخیی
دلجوتری ز مردمک دیده های من
چشم تو گرچه کشت بیک دیدنم ولی
[...]
چون نعش من برند برون از سرای من
محنت برهنه پای دود از قفای من
من ذرهای سرشته ز هیچم نه آفتاب
تا پوشد این خرابه سیه در عزای من
در دوزخ افکنید به حشرم که کرده است
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.