گنجور

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۲۵

 

حیا بی‌پرده نپسندید راز حسن یکتایش

پری تا فال شوخی زد عرق‌کردند مینایش

دلی می‌افشرد هر پر زدن تحریک مژگانت

نمی‌دانم چه صید است این‌که دارد چنگ‌ گیرایش

چراغ عقل در بزم جنون روشن نمی‌گردد

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۲۶

 

رنگ گل تعبیر دمید از کف پایش

تا چشم به خون‌که سیه‌کرده حنایش

عمریست‌که عشاق به آنسوی قیامت

رفتند به برگشتن مژگان رسایش

چون صبح به سیر چمن دهر ندیدیم

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۲۷

 

زبان فرسوده نقدی را که شد پا بسته سودایش

قیامت دارد امروزی که در یادست فردایش

محیط‌عشق‌برمحرومی‌آن‌قطره‌می‌گرید

که دهر از تنگ چشمی در صدف وامی‌کند جایش

درین ‌گلشن نه تنها بلبلست از خانه بر دوشان

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۲۸

 

سر تاراج گلشن داشت سرو فتنه بالایش

به صد عجز حنا خون بهار افتاد در پایش

گلستان آب شد از شرم رخسار عرقناکش

صدف لب بست از همدرسی لعل گهر زایش

ز شبنم‌کاری خجلت سیاهی شسته می‌روید

[...]

بیدل دهلوی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۹

 

چو پرده بر فتد از روی مهر آسایش

سزد که مهر در افتد چو سایه در پایش

چه گونه دست تواند بدامن تو رساند

کسی که بر سر کویت نمیرسد پایش

نماید ار بت عذرا عذار من عارض

[...]

سحاب اصفهانی
 

خالد نقشبندی » مثنویات » مناجات

 

نسنجد هر که داند ارتقایش

نگاه هیچکس از نقش پایش

خالد نقشبندی
 

قائم مقام فراهانی » جلایرنامه » بخش ۱۵

 

بکن ختم سخن را بر دعایش

چون حدت نیست تعریف و ثنایش

قائم مقام فراهانی
 

قائم مقام فراهانی » جلایرنامه » بخش ۱۸

 

به تو فرض است چون حمد و دعایش

بگو: هر انجمن نعت و ثنایش

قائم مقام فراهانی
 

قائم مقام فراهانی » جلایرنامه » بخش ۲۱

 

جلایر بر دعا کوش و ثنایش

بخواه از قادر بی چون بقایش

قائم مقام فراهانی
 

قائم مقام فراهانی » جلایرنامه » بخش ۲۱

 

بگردد بر مرام و مدعایش

ولی جاوید بنمائی بقایش

قائم مقام فراهانی
 

قائم مقام فراهانی » جلایرنامه » بخش ۲۶

 

برو ختم سخن کن بر دعایش

دعا گوی و بکن حمد و ثنایش

قائم مقام فراهانی
 

قائم مقام فراهانی » جلایرنامه » بخش ۳۷

 

که ورد خود کنی نعت و ثنایش

بخواهی از خدا ملک و بقایش

قائم مقام فراهانی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۱۳ - به دوستی نگاشته

 

ای بسا زود گیر دیر گذشت

که نخواهد به مردم آسایش

روز بازار کیفر و پاداش

بخش وارون برد ز بخشایش

یغمای جندقی
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » مثنویات » بخش سوم » بخش ۵۰ - علامت مردخدا

 

جان ودل خود کنی فدایش

هی بوسه زنی به دست وپایش

بلند اقبال
 
 
۱
۹
۱۰
۱۱
۱۲
۱۳
sunny dark_mode