گنجور

 
بیدل دهلوی

حیا بی‌پرده نپسندید راز حسن یکتایش

پری تا فال شوخی زد عرق‌کردند مینایش

دلی می‌افشرد هر پر زدن تحریک مژگانت

نمی‌دانم چه صید است این‌که دارد چنگ‌ گیرایش

چراغ عقل در بزم جنون روشن نمی‌گردد

مگر سوزد دماغی در شبستان سویدایش

به جنت طرفی از جمعیت دل نیست زاهد را

چو شمع از خامسوزی سوختن باقیست فردایش

بساط نقش پا گرم است در وحشتگه امکان

ز هر جا شعله‌ای جسته‌ست داغی مانده بر جایش

به نومیدی خمار عشرت این انجمن بشکن

شکستن ختم قلقل می‌کند بر ساز مینایش

دو عالم نیک و بد را شخص تست آیینهٔ تهمت

تو هر اسمی‌ که می‌خواهی برون آر از معمایش

مقیم ‌گوشهٔ دل چون نفس دیوانه‌ای دارم

که‌ گر تنگی‌ کند این خانه افشارد به صحرایش

قناعت کرده‌ام چون عشق از آیینهٔ امکان

به آن مقدار تمثالی‌که نتوان‌کرد پیدایش

ندانم سایه با بخت‌که دارد توامی بیدل

مقیم روز بودن بر نمی‌آرد ز شبهایش

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
مولانا

ریاضت نیست پیش ما همه لطفست و بخشایش

همه مهرست و دلداری همه عیش است و آسایش

هر آنچ از فقر کار آید به باغ جان به بار آید

به ما از شهریار آید و باقی جمله آرایش

همه دیدست در راهش همه صدرست درگاهش

[...]

حکیم نزاری

دگر باره اگر بینم جمال عالم آرایش

چو دامن بر نمی دارم سر شکرانه از پایش

زبخت رفته خوش خندم ز عمر رفته خرسندم

اگر در سال ها باشد به من یک لحظه پروایش

ز خاکم سرو و گل آخر به جای خار و خس رستی

[...]

محتشم کاشانی

به عزم رقص چون در جنبش آید نخل بالایش

نماند زنده غیر از نخل بند نخل بالایش

عجب عیبی است غافل بودن از آغاز رقص او

به تخصیص از نخستین جنبش شمشاد بالایش

بمیرم پیش تمکین قد نازک خرام او

[...]

عرفی

چون آمد جان به لب، زانگونه شد محو تماشایش

که تا صبح قیامت، بر لب از حیرت، بود جایش

فلک ما بی غمان را ره دهد در جلوه گاه او

رود پرهیز گویان پیش پیش قد رعنایش

به چشم مردمان از ضعف تن بنمایم و شادم

[...]

فصیحی هروی

ز پا افکند ما را آرزوی سرو بالایش

اجل گر دست ما گیرد سر افشانیم در پایش

مرا دوزخ سزاوارست اما دیده راحت

که من با عشق او خو دارم و او با تماشایش

به نوعی بگذرد آن تند خو گرم عتاب از من

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه