گنجور

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۹۸

 

خاهم که خاک راه شوم زیر پای تو

تا ذره ذره‌ام همه گیرد هوای تو

آیم چو گرد بر سر راه تو اوفتم

شاید که بوسهٔ بربایم ز پای تو

جان در رهت فدا کنم و منتت کشم

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۹۹

 

ای سر هر سروری در پای تو

خوبی هر خوبی از بالای تو

شد خراب چشم مستت ملک جان

ای جهانی مست از صهبای تو

بر سر یکدیگر افتاده است دل

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۰۰

 

هستیم یکقطره از دریای تو

مستیم یک نشأه از صهبای تو

گر قبولم میکنی درّ یتیم

رانیم از خود کف دریای تو

حسن تو نور دل بینای من

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۲

 

آرم ای مولای من یک قطره از دریای تو

گفته گویا حافظ این ابیات در سودای تو

ای قبای پادشاهی راست بر بالای تو

زینت تاج و نگین از گوهر والای تو

آفتاب فتح را هر دم طلوعی می‏دهد

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۲

 

آرم ای مولای من یک قطره از دریای تو

گفته گویا حافظ این ابیات در سودای تو

ای قبای پادشاهی راست بر بالای تو

زینت تاج و نگین از گوهر والای تو

آفتاب فتح را هر دم طلوعی می‏دهد

[...]

فیض کاشانی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۶۲

 

چو موکشان به گلشنم آرد هوای تو

در پای گلبن افتم و میرم برای تو

مرغ زدام جسته درآرم دگر به دام

جان به لب رسیده کنم چون فدای تو

گو قطرة کرم مفشان ابر نوبهار

[...]

فیاض لاهیجی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۲۵

 

خان و مان بر باد دادم بر سر سودای تو

توتیا کردم به چشم خویش خاک پای تو

گوش نه یک یک بیان سازم من از غمهای تو

روزگاری آنچه با من کرد استغنای تو

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۷۱

 

ای چراغ سلطنت را رونق از سیمای تو

زینت تاج و رواج و تخت سرتاپای تو

جامه زیب افتاده شاها قامت رعنای تو

ای قبای پادشاهی راست بر بالای تو

سیدای نسفی
 

قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۷

 

رفتی ز چشم و ماند به‌جا ماجرای تو

خالی است در دو دیده‌ام ای دوست جای تو

گویی که روشناییم از دیده رفته است

تا گریه شسته از نظرم خاک پای تو

خاکم به سر که از دل و جان در وجود من

[...]

قصاب کاشانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۳

 

به توان گفتن کدامین عضو از اعضای تو

خوب‌تر از یکدگر باشند سرتا پای تو

بر نتابد رنگ شرک مدعی عشق غیور

بر سر آن کوی جای ما بود یا جای تو

رخ بپایت سوده جا دارد کشد هر دم بخاک

[...]

مشتاق اصفهانی
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۶

 

صلح و صفا بود مرا جنگ تو و جفای تو

تن به قضا سپرده ام در طلب رضای تو

یوسف مصر کمترین بنده ات ای عزیز من

هر دو جهان کلافه ای آمده در بهای تو

جز دل عاشقان نشد معبد ذات اقدست

[...]

سعیدا
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۶

 

مقصود دو مدعای من آمد جفای تو

نبود رضای مدعی از مدعای تو

خضر و من از حیات ابد بهره یافتیم

او ز آب زندگی و من از خاک پای تو

در وصلت اشتداد به هجران تزاید است

[...]

سحاب اصفهانی
 

ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۸۰ - در بیان شناختن شخصی آن مرد عارف را

 

من کجا و شرح نعمتهای تو

ای دو عالم سفره ی یغمای تو

ملا احمد نراقی
 

ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۹۵ - مناجات به درگاه قاضی الحاجات

 

حق ذات پاک بیهمتای تو

حرمت آن مظهر اسمای تو

ملا احمد نراقی
 

ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۱۵۹ - مناجات با قاضی الحاجات

 

ای فلک سرگشته ی سودای تو

هستی عالم به یک ایمای تو

ملا احمد نراقی
 

ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۱۹۳ - مناجات به درگاه قاضی الحاجات

 

کاین دو باشد دیده ی بینای تو

هم طراز چهره ی زیبای تو

ملا احمد نراقی
 

ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۱۹۳ - مناجات به درگاه قاضی الحاجات

 

کاین زبان و آلت گویای تو

ترجمان خاطر دانای تو

ملا احمد نراقی
 
 
۱
۸
۹
۱۰
۱۱
۱۲
۱۳
sunny dark_mode