مقصود دو مدعای من آمد جفای تو
نبود رضای مدعی از مدعای تو
خضر و من از حیات ابد بهره یافتیم
او ز آب زندگی و من از خاک پای تو
در وصلت اشتداد به هجران تزاید است
ای درد عشق چیست ندانم دوای تو؟
رفتی و از پیت من و خلقی، ولی ز ضعف
من از قفای خلقی و خلق از قفای تو
هم جان به لب رسیده ز دست وفای دل
هم دل به جان زدست دل بیوفای تو
خلق خدای بر تو ز دست فغان من
در شکوه و زدست تو من بر خدای تو
تیری فگنده بر تو و پیکان خود (سحاب)
بگذاشت در دلت که بود خونبهای تو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به شدت از جدایی و درد عشق سخن میگوید. او به دو مسئله اشاره میکند: یکی جفای محبوب و دیگری عدم رضایت از وضعیت کنونی. شاعر از زندگی جاویدان خود صحبت میکند که هم به خاطر محبت خدا و هم عشق به محبوبش به دست آمده است. او میگوید که در عشق، جدایی باعث افزایش درد شده و نتوانسته درمانی برای این درد پیدا کند. همچنین، شاعر به ضعف خود و دیگران در این جدایی اشاره میکند و بیان میکند که با وجود درد و رنج، همچنان به یاد محبوبش است. در انتها، او از تیر درد و رنجی که بر دل محبوب نشسته میگوید و تأکید میکند که این زخمها نمایانگر عواقب عشق او به محبوب است.
هوش مصنوعی: مقصود من این است که در اینجا، ادعای من به خاطر رفتار ناپسند تو مذمت نمیشود، بلکه رضایت من از ادعایت ناشی از خود عملکرد تو است.
هوش مصنوعی: خضر و من هر دو به نوعی از زندگی جاودان رسیدیم، او از آب حیات و من از خاک پای تو.
هوش مصنوعی: در پیوند عشق، افزایش دوری و جدایی وجود دارد. ای درد عشق، نمیدانم درمان تو چیست؟
هوش مصنوعی: تو رفتی و از من و دیگران فقط حسرت و درد باقی مانده، اما از ضعف و ناتوانی من، خودم را تحت تأثیر آنها حس میکنم و دیگران هم تحت تأثیر تو.
هوش مصنوعی: زمانی است که هم روح و هم دل از وفای عشق به تنگ آمدهاند و دل به جان زده که از بیوفایی تو رنج میکشد.
هوش مصنوعی: مردم خدا به خاطر نالهها و فغان من به تو توجه میکنند، و من به خاطر تو به خدا پناه میبرم.
هوش مصنوعی: کسی بر تو تیر و پیکانی رها کرده است که در دل تو نشسته و به خاطر تو خون خواهی به همراه دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در کوه پیش کبکان خواندم ثنای تو
کبکان شدند بسته به دام بلای تو
بر چشم سرمه کرده دویدند تا همه
روشن کنند دیده به عز لقای تو
ای چرخ پیر بندهٔ تدبیر و رای تو
ای اختران چرخ همه خاک پای تو
هرچند روشناند و بلند آفتاب و ماه
دارند روشنی و بلندی ز رای تو
جز کردگار عالم و سلطان روزگار
[...]
ای صدر دین و دنیا بادا بقای تو
منشیندا کسی بجز از تو بجای تو
بیگانه باد با تو غم و آشنا طرب
بادا ببحر لهو طرب آشنای تو
بر کلک تست تکیه گه ملکت زمین
[...]
ای فخر روزگار من اندر ثنای تو
با دست عمر آنکه نجوید رضای تو
دارنده جهانی و جان آفرین خلق
منت بود که جان بدهند از برای تو
هربنده ای که طاعت تو ناورد به جای
[...]
ای بر میان چرخ کمر از وفای تو
وی بر زبان خلق دعا و ثنای تو
آراستست خطبه بفرخنده نام تو
وافروختست سکه بفر و بهای تو
انصاف نوبهار ز تاثیر عدل تست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.