گنجور

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - فضیلت و شرافت فقر

 

اگرت سلطنت فقر ببخشند ای دل

کمترین ملک تو از ماه بود تا ماهی

خشت زیر سر و بر تارک هفت اختر

پای دست قدرت نگر و منصب صاحب جاهی

ملا احمد نراقی
 

خالد نقشبندی » مثنویات » مناجات

 

حسن کز محض لطف و خیرخواهی

فرود آمد ز تخت پادشاهی

خالد نقشبندی
 

خالد نقشبندی » مثنویات » مناجات

 

به هر کس کز کرم کردی نگاهی

دو عالم را نمی سنجد به کاهی

خالد نقشبندی
 

قائم مقام فراهانی » جلایرنامه » بخش ۱

 

به هر جا بوده نهر غرق گاهی

بلا گردان شده بهر سپاهی

قائم مقام فراهانی
 

قائم مقام فراهانی » جلایرنامه » بخش ۸

 

چو خورشید آمد اندر برج ماهی

زمین شد از سپیدی در سیاهی

قائم مقام فراهانی
 

قائم مقام فراهانی » جلایرنامه » بخش ۱۹

 

تو که دائم ثنا گستر به شاهی

چو باشد لطف شه، دیگر چه خواهی؟

قائم مقام فراهانی
 

قائم مقام فراهانی » جلایرنامه » بخش ۱۹

 

گهی بارم دهد دربار شاهی

گهی محروم سازد بی گناهی

قائم مقام فراهانی
 

قائم مقام فراهانی » جلایرنامه » بخش ۲۱

 

کنی حکمش روان از مه به ماهی

به کام دل نماید پادشاهی

قائم مقام فراهانی
 

قائم مقام فراهانی » جلایرنامه » بخش ۲۳

 

به زیر حکمش از مه تا به ماهی

به کام دل نماید پادشاهی

قائم مقام فراهانی
 

قائم مقام فراهانی » جلایرنامه » بخش ۲۵

 

که صیت عدل تو از مه به ماهی

رسیده، داده احکامت گواهی

قائم مقام فراهانی
 

قائم مقام فراهانی » جلایرنامه » بخش ۲۶

 

ولی قائم مقام پادشاهی

یقین دارم نمودش عذرخواهی

قائم مقام فراهانی
 

قائم مقام فراهانی » جلایرنامه » بخش ۳۲

 

ز هر سو یک امینی، خیرخواهی

به میدان خرد پیموده راهی

قائم مقام فراهانی
 

قائم مقام فراهانی » جلایرنامه » بخش ۳۳

 

دبیر و عاملان پادشاهی

ز خوف و انفعال و روسیاهی،

قائم مقام فراهانی
 

قائم مقام فراهانی » جلایرنامه » بخش ۳۶

 

همیشه بود چاپارش به راهی

عریضه داشت بر دربار شاهی

قائم مقام فراهانی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۸

 

روم به جلد سگ پاسبان که گاه به گاهی

مگر به مغلطه یابم بر آستان تو راهی

به وحشتی است دل از خیل غمزه در خم زلفش

که بی دلی شبِ تاریک ، بر خورَد به سپاهی

رخ تو ماه شمردم ، دلِ تو سنگ ، چو دیدم،

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۹

 

دل از خیال زنخدانت اوفتاد به راهی

که اولین قدمم باید اوفتاد به چاهی

چو آورد ببر لب، کمند زلف معقرب

فسون گری است تو گوئی گرفته مار سیاهی

نیاز ما اگر این است و بی نیازی خوبان

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۱۰ - به یکی از دوستان نوشته

 

نه سایه ای از تو بر سر نه تابی از تو به روزن

مرا از آن چه که سروی مرا از این چه که ماهی

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۳۸

 

ای شخص تو را با همه اقبال پناهی

در موکب شاهی

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مثنویات » خلاصة الافتضاح » بخش ۳ - حکایت

 

شنیدم عارفی در صبحگاهی

چو باد صبحدم می شد به راهی

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مثنویات » خلاصة الافتضاح » بخش ۳ - حکایت

 

به گوشش گفت کای کشتیء تباهی

رجز خوان مصاف بیگناهی

یغمای جندقی
 
 
۱
۴۵
۴۶
۴۷
۴۸
۴۹
۵۴
sunny dark_mode