گنجور

 
۱
۲
۳
۸
 

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۲۶

 

بیامد یکی موبدی چرب دست

مر آن ماه رخ را به می کرد مست

بکافید بی‌رنج پهلوی ماه

بتابید مر بچه را سر ز راه

چنان بی‌گزندش برون آورید

[...]

۴۹ بیت
فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی نوذر » بخش ۲

 

پس آنگه ز مرگ منوچهر شاه

بشد آگهی تا به توران سپاه

ز نارفتن کار نوذر همان

یکایک بگفتند با بدگمان

چو بشنید سالار ترکان پشنگ

[...]

۴۹ بیت
فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱۲

 

چو خورشید گشت از جهان ناپدید

شب تیره بر دشت، لشکر کشید

تهمتن بیامد به نزدیک شاه

میان بستهٔ جنگ و دل، کینه‌خواه

که دستور باشد مرا تاجور

[...]

۴۹ بیت
فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان هفتخوان اسفندیار » بخش ۴

 

بفرمود تا پیش او گرگسار

بیامد بداندیش و بد روزگار

سه جام می لعل فامش بداد

چو آهرمن از جام می گشت شاد

بدو گفت کای مرد بدبخت خوار

[...]

۴۹ بیت
فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۱۴

 

نشست از بر رخش چون پیل مست

یکی گُرزهٔ گاو پیکر به دست

بیامد دمان تا به نزدیک آب

سپه را به دیدار او بد شتاب

هرانکس که از لشکر او را بدید

[...]

۴۹ بیت
فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اشکانیان » بخش ۳

 

چو دارا به رزم اندرون کشته شد

همه دوده را روز برگشته شد

پسر بد مر او را یکی شادکام

خردمند و جنگی و ساسان به نام

پدر را بران گونه چون کشته دید

[...]

۴۹ بیت
فردوسی
 

عنصری » قصاید » شمارهٔ ۳۹ - در مدح محمد بن ابراهیم طائی

 

نه خفته ست آن سیه چشم و نه بیدار

نه مستست آن سیه زلف و نه هشیار

یکی بیدار طبع و خفته صورت

یکی هشیار طبع و مست کردار

سر جعد و سر زلفش نگه کن

[...]

۴۹ بیت
عنصری
 

عنصری » قصاید » شمارهٔ ۵۳ - در مدح سلطان محمود فرماید

 

چو تن به جان و به دانش دل و به عقل روان

فروخته‌ست زمانه به دولت سلطان

یمین دولت و مر ملک را دلیل به یُمن

امین ملت و مر خلق را ز رنج امان

ز جان به فکرت محکم برون کنند ثناش

[...]

۴۹ بیت
عنصری
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۳ - در مدح عضدالدوله امیر یوسف سپهسالار گوید

 

هر که را مهتریست اندر سر

گو بدر گاه میر ما بگذر

در جهان خدمت امیر منست

خدمتی کان دهد بزرگی بر

آسمان خواهدی که بر در او

[...]

۴۹ بیت
فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴۳ - درمدح عضدالدوله امیر ابویعقوب یوسف بن ناصرالدین

 

ای نیمشب گریخته ز رضوان

وندر شکنج زلف شده پنهان

ای سرو نارسیده بتو آفت

ای ماه نارسیده بتو نقصان

ای میوه دل من ،لابل دل

[...]

۴۹ بیت
فرخی سیستانی
 

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷

 

به چه ماند جهان مگر به سراب

سپس او تو چون دوی به شتاب؟

چون شدستند خلق غره بدو

همه خرد و بزرگ و کودک و شاب؟

زانکه مدهوش گشته‌اند همه

[...]

۴۹ بیت
ناصرخسرو
 

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۴

 

ای پسر ار عمر تو یک ساعت است

ایزد را بر تو درو طاعت است

نعمت تخم است وزو شکر بار

وین بر و این تخم نه هر ساعت است

طاعت اگر اصل همه شکرهاست

[...]

۴۹ بیت
ناصرخسرو
 

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۲

 

ای خردمند نگه کن که جهان برگذر است

چشم بیناست همانا اگرت گوش کر است

نه همی بینی کاین چرخِ کبود از برِ ما

بسی از مرغ، سبکپَرتر و پرّنده‌تر است؟

چون نبینی که یکی زاغ و یکی باز سپید

[...]

۴۹ بیت
ناصرخسرو
 

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶۵

 

کسی که قصد ز عالم به خواب و خور دارد

اگر چه چهره‌ش خوب است طبع خر دارد

بخر شمارش مشمارش، ای بصیر، بصیر

اگرچه او به‌سر اندر چو تو بصر دارد

نه هرچه با پر باشد ز مرغ باز بود

[...]

۴۹ بیت
ناصرخسرو
 

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵۳

 

گر مستمند و با دل غمگینم

خیره مکن ملامت چندینم

زیرا که تا به صبح شب دوشین

بیدار داشت بادک نوشینم

حیران و دل شکسته چنین امروز

[...]

۴۹ بیت
ناصرخسرو
 

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۶۱

 

از من برمید غمگسارم

چون دید ضعیف و خنگ‌سارم

گرد در من همی نیارد

گشتن نه رفیقم و نه یارم

زین عارض همچو پر شاهین

[...]

۴۹ بیت
ناصرخسرو
 

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۳۴

 

ایا دیده تا روز شب‌های تاری

بر این تخت سخت این مدور عماری

بیندیش نیکو که چون بی‌گناهی

به بند گران بسته اندر حصاری

تو را شست هفتاد من بند بینم

[...]

۴۹ بیت
ناصرخسرو
 

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۴۲

 

دگر ره باز با هر کوهساری

بخار آورد پیدا خارخاری

همان شخ که‌ش حریرین بود قرطه

همی از خزّ بربندد اِزاری

به ابر اندر حصاری گشت کهسار

[...]

۴۹ بیت
ناصرخسرو
 

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۵۰

 

شبی تاری چو بی‌ساحل دمان پر قیر دریائی

فلک چون پر ز نسرین برگ نیل اندوده صحرائی

نشیب و توده و بالا همه خاموش و بی‌جنبش

چو قومی هر یکی مدهوش و درمانده به سودائی

زمانه رخ به قطران شسته وز رفتن برآسوده

[...]

۴۹ بیت
ناصرخسرو
 

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۶۲

 

بر مرکبی به تندی شیطانی

گشتم بگرد دهر فراوانی

اندیشه بود اسپ من و، عقلم

او را سوار همچو سلیمانی

گوئی درشت و تیره همی بینم

[...]

۴۹ بیت
ناصرخسرو
 
 
۱
۲
۳
۸
 
تعداد کل نتایج: ۱۵۶