شبی تاری چو بیساحل دمان پر قیر دریائی
فلک چون پر ز نسرین برگ نیل اندوده صحرائی
نشیب و توده و بالا همه خاموش و بیجنبش
چو قومی هر یکی مدهوش و درمانده به سودائی
زمانه رخ به قطران شسته وز رفتن برآسوده
که گفتی نافریده ستش خدای فرد فردائی
نه از هامون سودائی تحیر هیچ کمتر شد
نه نیز از صبح صفرائی بجنبید ایچ صفرائی
نه نور از چشمها یارست رفتن سوی صورتها
نه سوی هیچ گوشی نیز ره دانست آوائی
بدل کرده جهان سفله هستی را به ناهستی
فرو مانده بدین کار اندرون گردون چو شیدائی
برآسوده ز جنبشها و قال و قیل دهر ایدون
که گفتی نیست در عالم نه جنبائی نه گویائی
ندید از صعب تاریکی و تنگی زیر این خیمه
نه چشم باز من شخصی نه جان خفته رؤیائی
مرا چون چشم دل زی خلق، چشم سر به سوی شب
چو اندر لشکری خفته یکی بیدار تنهائی
کواکب را همی دیدم به چشم سر چو بیداران
به چشم دل نمیبینم یکی بیدار دانائی
ندیدم تا ندیدم دوش چرخ پر کواکب را
به چشم سر در این عالم یکی پر حور خضرائی
اگر سرا به ضرا در ندیدهستی بشو بنگر
ستاره زیر ابر اندر چو سرا زیر ضرائی
چو خوشهٔ نسترن پروین درفشنده به سبزه بر
به زر و گوهران آراسته خود را چو دارائی
نهاده چشم سرخ خویش را عیوق زی مغرب
چو از کینه معادی چشم بنهد زی معادائی
چو در تاریک چه یوسف منور مشتری در شب
درو زهره بمانده زرد و حیران چون زلیخائی
کنیسهٔ مریمستی چرخ گفتی پر ز گوهرها
نجوم ایدون چو رهبانان و دبران چون چلیبائی
مرا بیدار مانده چشم و گوش و دل که چون یابم
به چشم از صبح برقی یا به گوش از وحش هرائی
که نفس ار چه نداند، عقل پر دانش همی داند
که در عالم نباشد بینهایت هیچ مبدائی
چو زاغ شب به جابلسا رسید از حد جابلقا
برآمد صبح رخشنده چو از یاقوت عنقائی
گریزان شد شب تیره ز خیل صبح رخشنده
چنان چون باطل از حقی و ناپیدا ز پیدائی
خجل گشتند انجم پاک چون پوشیده رویانی
که مادرشان بیند رویبگشاده مفاجائی
همه همواره در خورشید پیوستند و ناچاره
به کل خویش پیوندد سرانجامی هر اجزائی
چنین تا کی کنی حجت تو این وصف نجوم و شب؟
سخن را اندر این معنی فگندی در درازائی
ز بالای خرد بنگر یکی در کار این عالم
ازیرا از خرد برتر نیابی هیچ بالائی
یکی دریاست این عالم پر از لولوی گوینده
اگر پر لولوی گویا کسی دیده است دریائی
زمانه است آب این دریا و این اشخاص کشتیها
ندید این آب و کشتی را مگر هشیار بینائی
ز بهر بیشی و کمی به خلق اندر پدید آمد
که ناپیدا بخواهد شد بر این سان صعب غوغائی
فلان از بهر بهمان تا مرو را صید چون گیرد
ازو پوشیده هر ساعت همی سازد معمائی
همی بینی به چشم دل به دلها در ز بهر آن
که بستاند قبای ژنده یا فرسوده یکتائی
محسن را دگر مکری و حسان را دگر کیدی
و جعفر را دگر روئی و صالح را دگر رائی
رئیسان و سران دین و دنیا را یکی بنگر
که تا بینی مگر گرگی همی یا باد پیمائی
به چشم سر نگه کن پس به دل بیندیش تا یابی
یکی با شرم پیری یا یکی مستور برنائی
کجا باشد محل آزادگان را در چنین وقتی
که بر هر گاهی و تختی شه و میر است مولائی
مدارا کن مده گردن خسیسان را چو آزادان
که از تنگی کشیدن به بسی کردن مدارائی
اگر دانی که نامردم نداند قیمت مردم
مبر مر خویشتن را خیره زی مردمهمانائی
نبینی بر گه شاهی مگر غدار و بیباکی
نیابی بر سر منبر مگر رزاق و کانائی
یجوز و لایجوز ستش همه فقه از جهان لیکن
سر استر ز مال وقف گشتهستش چو جوزائی
تهی تر دانش از دانش ازان کز مغز ترب ارچه
به منبر بر همی بینیش چون قسطای لوقائی
حصاری به ز خرسندی ندیدم خویشتن را من
حصاری جز همین نگرفت ازین بیش ایچ کندائی
به پیش ناکسی ننهم به خواری تن چو نادانان
نهد کس نافهٔ مشکین به پیش گنده غوشائی؟
شکیبا گردد آن کس کو زمن طاعت طمع دارد
ازیرا کارش افتاده است با صعبی شکیبائی
به طمع مال دونی مر مرا همتا کجا یابد
ازان پس کهم گزید از خلق عالم نیستهمتائی
خداوندی که گر بر خاک دست شسته بفشاند
ز هر قطره به خاک اندر پدید آید ثریائی
نه بینور لقای او نجوم سعد را بختی
نه با پهنای ملک او فلک را هیچ پهنائی
محلی داد و علمی مر مرا جودش که پیش من
نه دانا هست دانائی نه والا هست والائی
من از دنیا مواسائی همی یابم به دین اندر
که از دنیا و دین کس را چنان نامد مواسائی
سپاس آن بیهمال و یار و با قدرت توانا را
کزو یابد توانائی به عالم هر توانائی
یکی دیبا طرازیدم نگاریده به حکمتها
که هرگز تا ابد ناید چنین از روم دیبائی
درختی ساختم مانند طوبی خرم و زیبا
که هر لفظیش دیناری است و هر معنیش خرمائی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف حالات شب و ستارهها و القائات فلسفی درباره هستی و بیهویتی میپردازد. شاعر در فضای تاریک شب، به سکوت و بیحرکتی موجودات و ستارهها اشاره کرده و در عین حال، مسائلی چون علم، حکمت و محدودیتهای دنیوی را بررسی میکند. او به تضادهای موجود در زندگی و ناپایداری شکلها و معانی اشاره دارد. با قدری تامل، او به این نتیجه میرسد که در عالم چه کثرتی و چه تناقضاتی وجود دارد و در نهایت بر قدرت و عظمت پروردگار تأکید میکند. شعر به بررسی جوهره وجود انسان و درک حقیقت از طریق نگاهی عمیقتر به عالم میپردازد.
هوش مصنوعی: در شبی تاریک و بیساحل، دنیای آسمان مانند دریای سرشار از قیر است و زمین به رنگ نیل و برگهای نسرین آغشته شده.
هوش مصنوعی: در این تصویر، همه چیز آرام و بیحرکت است. زمین، تپهها و ارتفاعات همه در سکوت به سر میبرند، مانند گروهی از انسانها که هر یک در سرمای خواب و اندیشهای عمیق غرق شدهاند و احساس ناتوانی میکنند.
هوش مصنوعی: زمانه با چهرهای پاک و از کثیفیها دور به نظر میرسد و از رفتن و رنجهای گذشته آسوده است، به گونهای که گویی خداوند هنوز او را خلق نکرده است و در زمانهای آینده به وجود نخواهد آمد.
هوش مصنوعی: نه از دیوانگی و شور و شوق افرادی که در هامون هستند چیزی کمتر شد و نه از روز آغاز بتواند کسی از جا حرکت کند.
هوش مصنوعی: این ابیات به این معناست که عشق و محبت واقعی انسان را به سوی زیباییهای ظاهری نمیکشاند و به هیچ شکلی نمیتوان به آن دسترسی پیدا کرد. انسان باید از ظواهر بگذرد و به عمق احساسات و معنویت توجه کند. سخن از این است که در جستجوی عشق واقعی نه به چشمها و نه به گوشها نمیتوان اکتفا کرد.
هوش مصنوعی: جهان پست و بیارزش را به چیزی که وجود ندارد تبدیل کرده است، و در نتیجه، در این کار آسمان مانند فردی مجنون به حال خود رها شده است.
هوش مصنوعی: آرامش را پیدا کردهای و از هیاهو و سر و صدای دنیا رها شدهای؛ بهطوری که اکنون میگویی در این جهان نه حرکتی وجود دارد و نه صدایی شنیده میشود.
هوش مصنوعی: در زیر این خیمه، نه چشم من به سختی و تاریکی باز میشود و نه جانم که در خواب است، رؤیایی را تجربه میکند.
هوش مصنوعی: من برای مردم مانند چشم دل میمانم، اما چشم سرم در شب، مانند لشکری که در خواب است، تنها و بیدار است.
هوش مصنوعی: من ستارهها را با چشم سر میبینم، اما مانند بیداران، با چشم دل یک بیدار و دانا را نمیبینم.
هوش مصنوعی: من تا زمانی که آن شب آسمان پرستاره را با چشم خود ندیدم، در این دنیا یک حوری سبزهرو را ندیده بودم.
هوش مصنوعی: اگر در زندگیات به سختیها و مشکلات فکر نکردهای، حالا نگاهی به وضعیت خود بینداز و ببین که چه چیزهایی از دیدت مخفی ماندهاند، مانند ستارهای که زیر ابر پنهان است.
هوش مصنوعی: مانند خوشه گل نسترن که در میان سبزه میدرخشد، به زیورهای زر و جواهر آراسته است و خود را به زیبایی به نمایش میگذارد.
هوش مصنوعی: چشمهای سرخ خود را به سمت افق مغرب دوختهام، مانند کسانی که به خاطر کینهای در دل، به یاد روز آخر و بازگشت به زندگی بعد از مرگ چشم میدوزند.
هوش مصنوعی: زمانی که در تاریکی قرار دارم، مثل یوسف روشن و درخشان در میان ظلمت، مشتری در شب به وضوح دیده میشود و زهره، مثل زلیخا، با چشمهای حیرتزده و رنگی زرد و پریشان مانده است.
هوش مصنوعی: در این بیت به زیبایی و جواهرات آسمانی اشاره شده است. گوینده به مقایسهای میان کنیسهای که مریم در آن است و آسمان میپردازد و آن را پر از درخشش و نور میداند. همچنین، به حالت رهبانان و پیران نیز اشاره میشود که در میان این زیباییها قرار دارند. بهطور کلی، این ابیات تجلیل از زیباییهای آسمانی و معنوی هستند.
هوش مصنوعی: من با چشم و گوش و دل بیدار ماندهام تا ببینم آیا در صبح نوری میبینم یا صدای حیوانی را میشنوم.
هوش مصنوعی: نفس اگرچه نادان است، اما عقل با دانش میداند که در این جهان هیچ مبدأیی بدون نهایتی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: زمانی که زاغ شب به شهر جابلسا رسید، صبح روشن و درخشانی از مرز جابلقا برخاست، مانند درخشش یاقوتی که به شکل عنقایی است.
هوش مصنوعی: شب تاریک به سرعت از مقابل صبح روشن کنار میرود، مانند باطل که از حق فاصله میگیرد و ناپیدا در برابر دیدههای روشن باقی میماند.
هوش مصنوعی: ستارههای پاک شرمنده شدند مانند زنان باحجاب که وقتی مادرشان رویش را میگشاید، دچار شگفتی میشوند.
هوش مصنوعی: همه افراد در نهایت به هم متصل خواهند شد و هر جزئی از وجودشان به یک سرانجام مشترک خواهد رسید.
هوش مصنوعی: چطور میتوانی همچنان به این بهانهگیری ادامه بدهی درباره توصیف ستارهها و شب؟ در این موضوع، حرفهایت را به درازا میکشی و به حقیقت نمیرسی.
هوش مصنوعی: به بالای عقل و فهم خود نگاه کن و ببین که در کارهای این دنیا چه میگذرد، زیرا از خرد و دانایی بالاتر چیزی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: این عالم به مانند دریایی است پر از سخنان گویندگان. اگر کسی در لابهلای این سخنان، گویندهای با مهارت و توانا دیده باشد، آن را به مانند دریایی بزرگ تصور کند.
هوش مصنوعی: زمانه مانند آب دریا است و افرادی که در آن زندگی میکنند، مانند کشتیهایی هستند که تنها افراد با بصیرت و آگاه میتوانند این آب و کشتیها را ببینند و درک کنند.
هوش مصنوعی: برای افزایش یا کاهش، در میان مردم نمایان میشود، زیرا در اینجا مسألهای دشوار و پیچیده وجود دارد که به طور پنهان در حال شکلگیری است.
هوش مصنوعی: فلانی به خاطر بهمانی هر لحظه در حال فکر و تردید است و شرایط را به گونهای میسازد که در هر ساعت، معما و راز جدیدی از او پیدا میشود.
هوش مصنوعی: شما با چشم دل میتوانید به دلها نگاهی بیندازید، زیرا هدف این است که لباس زشت یا کهنهای را از کسی بستانید.
هوش مصنوعی: محسن دیگر به تو خیانت نخواهد کرد و حسان دیگر تو را فریب نخواهد داد و جعفر دیگر در چهرهات نخواهد نگریست و صالح دیگر به سخنان تو گوش نخواهد داد.
هوش مصنوعی: هر دو گروه رئیسان و سران دین و دنیای را به یک چشم نگاه کن تا ببینی آیا در بین آنها گرگ یا باد پیمایی وجود دارد.
هوش مصنوعی: به چشمانت توجه کن و سپس به احساسات درونی خود فکر کن تا کسی را پیدا کنی که با شرم سالخوردگی مواجه است یا کسی را که بهخوبی در پنهانی خود را پوشانده است.
هوش مصنوعی: در چنین زمانهای که بر هر سرزمینی و بر هر تختی، فرمانروایی وجود دارد، جایگاه آزادگان کجا میتواند باشد؟
هوش مصنوعی: با افراد خسیس و تنگنظر مدارا کن و مانند آزادگان رفتار نکن، زیرا آنها به خاطر تنگنظری خود، در فشار و سختی قرار دارند. پس اوضاعشان را درک کن و با آنها صبورانه برخورد کن.
هوش مصنوعی: اگر میدانی که نادانها ارزش انسانها را نمیدانند، خود را در معرض قضاوت آنها قرار نده و خود را در بین مردم عادی جلوه نده.
هوش مصنوعی: در هیچجا و هیچوقت نمیتوانی در کاخهای سلطنتی غیر از حیلهگری و بیپروا بودن ببینی و بر منبرهای دینی فقط افرادی را خواهی یافت که از فضل و روزیدهی برخوردارند.
هوش مصنوعی: در اینجا بیان شده که در جهان مسائل فقهی بسیاری وجود دارد که جایز و نا جایز را مشخص میکنند. اما از آن طرف، بر سر جزییات و مالهای وقف اختلاف نظر وجود دارد، به گونهای که به نظر میرسد حتی چیزهای کوچک و بیاهمیت مانند دانههای گردو، در این بحثها اهمیت پیدا میکنند.
هوش مصنوعی: دانش کسی که فقط از ظواهر فکر میکند و به عمق مسائل نمینگرد، به اندازه دانهای ترب در مغز او بیارزش است، حتی اگر در محیطهایی مانند منبر ظاهر شود و به نظر برسد که دانشمند است.
هوش مصنوعی: من هیچ دیواری به اندازهی خوشحالی خودم ندیدم، و تنها همین دیوار (خود) من را از بیشتر از این جدا نکرد.
هوش مصنوعی: من به کسی که بیارزش است، سر تسلیم فرود نخواهم آورد و خودم را خوار نخواهم کرد. همانطور که نادانان کاری غیرمعقول انجام میدهند، من هم نمیتوانم چیزی ارزشمند را در مقابل بیارزشها قرار دهم.
هوش مصنوعی: آن کسی که به اطاعت و خدمت من امید دارد، صبور میشود، زیرا کار او به چالشهای دشواری برخورد کرده است.
هوش مصنوعی: تو به امید اندک مالی به من نگاه میکنی، ولی کسی مثل من را پس از این نمیتواند پیدا کند، زیرا من از میان انسانها گزیدهام و همتایی ندارم.
هوش مصنوعی: خداوندی که اگر بر زمین دست خود را بشوید، از هر قطره آب که بر زمین بریزد، ستارهای درخشان به وجود میآید.
هوش مصنوعی: در این بیت، بیان میشود که بدون نور ملاقات و حضور او، ستارههای خوشبختی هیچ معنایی ندارند و همچنین، با وجود وسعت و بزرگی ملک او، آسمان هیچ گستردگیای را نخواهد داشت. به عبارت دیگر، وجود او باعث معنا و ارزش زندگی و جهان میشود.
هوش مصنوعی: این بیت نشان میدهد که شخصی به نوعی از فضیلت و علم انسانی که در نزد او وجود دارد، اشاره میکند. او به این نتیجه میرسد که در میان دانشمندان و افراد بلندمرتبه، کسی نمیتواند به او برتری نشان دهد. به عبارتی، او از جود و بخشش و علم و فضل خود احساس غرور میکند و به عدم برتری دیگران نسبت به خود اشاره دارد.
هوش مصنوعی: من از دنیا آنچه میطلبم، در دین مییابم؛ زیرا هیچکس در دنیا و دین به چنین مواسات و برابری دست نمییابد.
هوش مصنوعی: سپاس و شکرگزاری به آن موجود بیهمتا و قدرتمند است که از او همهی تواناییها در جهان نشأت میگیرد.
هوش مصنوعی: من یکی لباس زیبایی با تصاویری از حکمتهای عمیق تهیه کردهام که تا همیشه به این زیبایی از روم دیده نخواهد شد.
هوش مصنوعی: من درختی درست کردم که شاداب و زیباست، هر کلمهاش ارزشمند و هر مفهومش لذّتبخش است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بهار آمد من و هر روز نو باغی و نو جایی
به گشتن هر زمان عزمی به بودن هر زمان رایی
قدح پر باده رنگین به دست باده پیمایی
چو مرغ از گل به گل هر ساعتی دیگر تماشایی
نگاری با من و رویی نه رویی بلکه دیبایی
[...]
ایا بی حد و مانندی که بی مثلی و همتایی
تو آن بی مثل و بی شبهی که دور از دانش مایی
ز وهمی کز خرد خیزد تو زان وهم و خرد در وی
ز رایی کز هوا خیزد تو دور از چشم آن رایی
پشیمانست دل زیرا که تو اسرارها دانی
[...]
خرد را دوش میگفتم که ای اکسیر دانایی
همت بیمغز هشیاری همت بیدیده بینایی
چه گویی در وجود آن کیست کو شایستگی دارد
که تو با آب روی خویش خاک پای او شایی
کسی کاندر جهان بیهیچ استکمال از غیری
[...]
زهی اخلاق تو محمود همچون عقل و دانائی
زهی ایام تو مشکور همچون عهد برنائی
امام شرق رکن الدینکه سوی حضرتت دایم
خطاب انجم و چرخست مولانا و مولائی
اضافت با کف رادت ز گیتی گنج پردازی
[...]
خداوندا ترا گفتم که این شش طاق پیروزه
که خوانندش سپهر نیلی و گردون مینایی
نیرزد آنکه تو با او لب زیرین کنی بالا
که او را نیست کاری در جهان جز زیر و بالایی
بدو دندان نمایی باز بهتر زان بود صدره
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.