گنجور

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۶۱ - تولیدن شیر از دیر آمدن خرگوش

 

همچو آن خرگوش کو بر شیر زد

روح او کی بود اندر خورد قد

شیر می‌گفت از سر تیزی و خشم

کز ره گوشم عدو بر بست چشم

مکرهای جبریانم بسته کرد

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۶۲ - هم در بیان مکر خرگوش

 

در شدن خرگوش بس تاخیر کرد

مکر را با خویشتن تقریر کرد

در ره آمد بعد تاخیر دراز

تا به گوش شیر گوید یک دو راز

تا چه عالم‌هاست در سودای عقل

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۶۳ - رسیدن خرگوش به شیر

 

شیر اندر آتش و در خشم و شور

دید کان خرگوش می‌آید ز دور

می‌دود بی‌دهشت و گستاخ او

خشمگین و تند و تیز و ترش‌رو

کز شکسته آمدن تهمت بود

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۶۴ - عذر گفتن خرگوش

 

گفت خرگوش الامان عذریم هست

گر دهد عفو خداوندیت دست

گفت چه عذر ای قصور ابلهان

این زمان آیند در پیش شهان

مرغ بی‌وقتی سرت باید برید

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۶۵ - جواب گفتن شیر خرگوش را و روان شدن با او

 

گفت بسم الله بیا تا او کجاست

پیش در شو گر همی گویی تو راست

تا سزای او و صد چون او دهم

ور دروغست این سزای تو دهم

اندر آمد چون قلاووزی به پیش

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۶۶ - قصهٔ هدهد و سلیمان در بیان آنک چون قضا آید چشمهای روشن بسته شود

 

چون سلیمان را سراپرده زدند

جمله مرغانش به خدمت آمدند

هم‌زبان و محرم خود یافتند

پیش او یک یک بجان بشتافتند

جمله مرغان ترک کرده چیک چیک

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۶۷ - طعنهٔ زاغ در دعوی هدهد

 

زاغ چون بشنود آمد از حسد

با سلیمان گفت کو کژ گفت و بد

از ادب نبود به پیش شه مقال

خاصه خودلاف دروغین و محال

گر مر او را این نظر بودی مدام

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۶۸ - جواب گفتن هدهد طعنهٔ زاغ را

 

گفت ای شه بر من عور گدای

قول دشمن مشنو از بهر خدای

گر به بطلانست دعوی کردنم

من نهادم سر ببر این گردنم

زاغ کو حکم قضا را منکرست

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۶۹ - قصهٔ آدم علیه‌السلام و بستن قضا نظر او را از مراعات صریح نهی و ترک تاویل

 

بوالبشر کو علم الاسما بگست

صد هزاران علمش اندر هر رگست

اسم هر چیزی چنان کان چیز هست

تا به پایان جان او را داد دست

هر لقب کو داد آن مبدل نشد

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۷۰ - پا واپس کشیدن خرگوش از شیر چون نزدیک چاه رسید

 

چونک نزد چاه آمد شیر دید

کز ره آن خرگوش ماند و پا کشید

گفت پا واپس کشیدی تو چرا

پای را واپس مکش پیش اندر آ

گفت کو پایم که دست و پای رفت

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۷۱ - پرسیدن شیر از سبب پای واپس کشیدن خرگوش

 

شیر گفتش تو ز اسباب مرض

این سبب گو خاص کاینستم غرض

گفت آن شیر اندرین چه ساکنست

اندرین قلعه ز آفات آمنست

قعر چه بگزید هر که عاقلست

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۷۲ - نظر کردن شیر در چاه و دیدن عکس خود را و آن خرگوش را

 

چونک شیر اندر بر خویشش کشید

در پناه شیر تا چه می‌دوید

چونک در چه بنگریدند اندر آب

اندر آب از شیر و او در تافت تاب

شیر عکس خویش دید از آب تفت

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۷۳ - مژده بردن خرگوش سوی نخچیران کی شیر در چاه فتاد

 

چونک خرگوش از رهایی شاد گشت

سوی نخچیران دوان شد تا به دشت

شیر را چون دید در چه کُشته، زار

چرخ می‌زد شادمان تا مرغزار

دست می‌زد چون رهید از دست مرگ

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۷۴ - جمع شدن نخچیران گرد خرگوش و ثنا گفتن او را

 

جمع گشتند آن زمان جمله وحوش

شاد و خندان از طرب در ذوق و جوش

حلقه کردند او چو شمعی در میان

سجده آوردند و گفتندش که هان

تو فرشتهٔ آسمانی یا پری

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۷۵ - پند دادن خرگوش نخچیران را کی بدین شاد مشوید

 

هین به مُلکِ نوبتی شادی مکن

ای تو بستهٔ نوبت آزادی مکن

آنک ملکش برتر از نوبت تنند

برتر از هفت انجمش نوبت زنند

برتر از نوبت ملوک باقیند

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۷۶ - تفسیر رجعنا من الجهاد الاصغر الی‌الجهاد الاکبر

 

ای شهان کشتیم ما خصم برون

ماند خصمی زو بتر در اندرون

کشتن این، کار عقل و هوش نیست

شیر باطن سخرهٔ خرگوش نیست

دوزخست این نفس و دوزخ اژدهاست

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۷۷ - آمدن رسول روم تا امیرالمؤمنین عمر رضی‌الله عنه و دیدن او کرامات عمر را رضی‌الله عنه

 

تا عمر آمد ز قیصر یک رسول

در مدینه از بیابان نغول

گفت کو قصر خلیفه ای حشم

تا من اسپ و رخت را آنجا کشم

قوم گفتندش که او را قصر نیست

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۷۸ - یافتن رسول روم امیرالمؤمنین عمر را رضی‌الله عنه خفته به زیر درخت

 

آمد او آنجا و از دور ایستاد

مر عمر را دید و در لرز اوفتاد

هیبتی زان خفته آمد بر رسول

حالتی خوش کرد بر جانش نزول

مهر و هیبت هست ضد همدگر

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۷۹ - سوال کردن رسول روم از امیرالمؤمنین عمر رضی‌الله عنه

 

مرد گفتش کای امیرالمؤمنین

جان ز بالا چون در آمد در زمین

مرغ بی‌اندازه چون شد در قفس

گفت حقّ بر جانْ فسونْ خوانْد و قصص

بر عدمها کان ندارد چشم و گوش

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۸۰ - اضافت کردن آدم علیه‌السلام آن زلت را به خویشتن کی ربنا ظلمنا و اضافت کردن ابلیس گناه خود را به خدای تعالی کی بما اغویتنی

 

کَردِ حق و کَردِ ما هر دو ببین

کَردِ ما را هست دان پیداست این

گر نباشد فعل خَلق اندر میان

پس مگو کس را چرا کردی چنان

خَلقِ حق افعال ما را موُجِدست

[...]

مولانا
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۶
۹
sunny dark_mode