گنجور

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۶۸

 

سحرگه ماه عقرب زلف من مست

در آمد همچو شمعی شمع دردست

دو پیکر عقربش را زهره در بُرج

کمانکش جادوش را تیر در شست

شبش مه منزل و ماهش قصب پوش

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۶۹

 

ای پیک صبا حال پریچهره ی ما چیست

وی مرغ سلیمان خبر آخر ز سبا چیست

در سلسله ی زلف سراسیمه ی لیلی

حال دل مجنون پراکنده ی ما چیست

بر خاک رهش سر بنهادیم ولیکن

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۷۰

 

بهار روی تو بازار مشتری بشکست

فریب چشم تو ناموس سامری بشکست

رخ تو پرده ی دیبای ششتری بدرید

لب تو نامزد قند عسکری بشکست

قد تو هوش جهانی بچابکی بربود

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۷۱

 

عنبرست آن دام دل یا زلف عنبرسای دوست

شکّرست آن کام جان یا لعل شکر خای دوست

پرتو مهرست یا مهر رخ زیبای یار

قامت سروست یا سرو قد رعنای دوست

آیت حسنست یا توقیع ملک دلبری

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۷۲

 

تا کی ندهی داد من ای داد ز دستت

رحم آر که خون در دلم افتاد ز دستت

تا دور شدی از برم ای طرفه بغداد

شد دامن من دجله ی بغداد ز دستت

از دست تو فردا برون داد بخواهم

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۷۳

 

جانم از غم بلب رسیده ی تست

دلم از دیده خون چکیده ی تست

راستی را قد خمیده ی من

نقشی از ابروی خمیده ی تست

طوطی جانم از پی شکرت

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۷۴

 

ترا که موی میان هم وجود و هم عدمست

دو زلف افعی صحاک و چهره جام جمست

بتیرگی شده آشفته تر حقیقت شرع

سواد زلف تو گوئی که رای بوالحکمست

ز دور چرخ شبی این سؤال می کردم

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۷۵

 

ز عشق غمزه و ابروی آن صنم پیوست

امام شهر بمحراب می رود سرمست

جمال او در جنّت بروی من بگشود

خیال او گذر صبر بر دلم دربست

کنون نشانه ی تیر ملامتم مکنید

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۷۶

 

آنچه نماز زنده دلان جز نیاز نیست

و آنرا که در نیاز نبینی نماز نیست

مشتاق را بقطع منازل چه حاجتست

کاین ره بپای اهل طریقت دراز نیست

رهبانت ار بدیر مغان راه می دهد

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۷۷

 

این چنین صورت گر از آب و گلست

چون بمعنی بنگری جان و دلست

نرگسش خونخواره ئی بس دلرباست

سنبلش شوریده ئی بس پردلست

هندوی زلفش سیه کاری قویست

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۷۸

 

رخش با آب و آتش در نقابست

لبش با آتش اندر عین آبست

شکنج طرّه اش بر چهره گوئی

که از شب سایبان بر آفتابست

لب شیرین او یا جان شیرین

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۷۹

 

گره ی زلف بهم برزده کاین مشک تتارست

رقم از غاله بر گل زده کاین خطّ غبارست

رشته ئی بر قمر انداخته کاین مار سیاهست

نقطه ئی بر شکر افکنده که این مهره ی مارست

مشک بر برگ سمن بیخته یعنی شب قدرست

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۸۰

 

ایکه از دفتر حسنت مه تابان بابیست

آتش روی تو در عین لطافت آبیست

نیست در دور خطت دور تسلسل باطل

که خط سبز تو از دور تسلسل بابیست

تا شد ابروی کژت فتنه ی هر گوشه نشینی

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۸۱

 

شکنج زلف سیاه تو بر سمن چه خوشست

دمیده سنبلت از برگ نسترن چه خوشست

گرم ز زلف دراز تو دست کوتاهست

دراز دستی آن زلف پر شکن چه خوشست

نمی رود سخنی بر زبان من هیهات

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۸۲

 

ایکه زلف سیهت بر گل روی آشفتست

ز آتش روی تو آب گل سوری رفتست

در دهانت سخنست ارچه بشیرین سخنی

لب شکّر شکنت عذر دهانت گفتست

همچو خورشید رخ اندر پس دیوار مپوش

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۸۳

 

ای من زدو چشم نیم مستت مست

وزدست تو رفته عقل و دین از دست

بنشین که نسیم صبحدم برخاست

برخیز که نوبت سحر بنشست

با روی تو رونق قمر گُم شد

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۸۴

 

چو از برگ گلشن سنبل دمیدست

ز حسرت در چمن گل پژمریدست

بعشوه توبه ی شهری شکستست

بغمزه پرده ی خلقی دریدست

ز روبه بازی چشم چو آهوش

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۸۵

 

آنزمان مهر تو می جست که پیمان می بست

جان من با گره زلف تو در عهد الست

نو عروسان چمن را که جهان آرایند

با گل روی تو بازار لطافت بشکست

دلم از زلف کژت جان نبرد زانک درو

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۸۶

 

اهل دل را از لب شیرین جانان چاره نیست

طوطی خوش نغمه را از شکرستان چاره نیست

گر دلم نشکیبد از دیدار مه رویان رواست

ذرّه را از طلعت خورشید رخشان چاره نیست

صبحدم چون گل بشکر خنده بگشاید دهن

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۸۷

 

بتی که طرّه او مجمع پریشانیست

لب شکر شکنش گوهر بدخشانیست

بعکس روی چو مه قبله مسیحائیست

بکفر زلف سیه فتنه ی مسلمانیست

مرا که ناوک مژگانش از جگر بگذشت

[...]

خواجوی کرمانی
 
 
۱
۱۸
۱۹
۲۰
۲۱
۲۲
۹۲
sunny dark_mode