گنجور

صوفی محمد هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۱

 

دل از ما برد آن شوخ و روان کرد این زمان پهلو

چرا کرد ای مسلمانان زیار مهربان پهلو

به روی او برابر کرد ماه چارده خود را

تهی کرد او شب دیگر ببین بر آسمان پهلو

به سوی من کند پشت و دعاگو را دهد دشنام

[...]

صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۲

 

گر کاتب قدرت به سر من ننوشتی

از صومعه دل میل نکردی به کنشتی

خرم دل آن کس که میسر شود او را

یاری و صراحی شراب و لب کشتی

گو بر سر خم می گلنار بمانید

[...]

صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱ - فی مناقبت امیرالمومنین

 

گفتم به دل که از سخن خوش چه خوشترست

گفتا حدیث دوست که خوشتر ز شکر است

هر جا حدیث دوست به نیکی عیان شود

از عطر آن حدیث دل و جان معطر ست

باشد رکیک هر چه دوبارش کنند یاد

[...]

صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲ - فی القصیده

 

کرد با چشم تو خود را چو برابر نرگس

گل بخندید ازین واقعه خوش بر نرگس

انفعالی که زچشمان تو دارد در باغ

نتواند که بر آرد به چمن سرنرگس

تا نثار قدم یار کند در گلزار

[...]

صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۱ - فی الترجیع

 

جانا حق دوستی نگه دار

دل را به جفا دگر میازار

ای جان و جهان گناه دل نیست

چشم سیه تو کرده این کار

سوزم من بی مراد چون شمع

[...]

صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۲ - ترجیع زنان

 

هر که را آرزوی زن باشد

دشمن جان خویشتن باشد

خوردن او بود غم و غصه

تا ورا روح در بدن باشد

خویش را بی غم آن زمان بیند

[...]

صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۲ - فی توحید باری تعالی عز شانه

 

من شکسته گشایم به صد هزار زبان

ثنای حضرت ذات خدای کون و مکان

مقسمی که فکندست سفره روزی

زلطف عام خود از قاف تا به قاف عیان

زسنگ کرده پدیدار آب بی کیفی

[...]

صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۳

 

ای خجلت از جمال تو ماه منیر را

بر باد داده شوق تو جان فقیر را

صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۳

 

ای دل به یاد دار برنج به شیر را

چون مطبخی بساز منور ضمیر را

این قرص میده به بود از شمسی فلک

ای آسمان به ما منما آن فطیر را

از بوی قلیه حبشی بود بی خبر

[...]

صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۴

 

امروز دیگرم به فراق تو شام شد

در آرزوی روی تو عمرم تمام شد

صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۴

 

در سفره بود گرده چندی تمام شد

فکری بکن که رفت نهاری و شام شد

ترشی چو با مویز سیه دید گوشت گفت

باز این سیاه روی غلام غلام شد

آمد شب و به مطبخ ما نیست آتشی

[...]

صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۵

 

من باده بی خمار خواهم

یعنی لب آن نگار خواهم

صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۵

 

انجیر تر و انار خواهم

شفتالوی آبدار خواهم

از طاس هریسه من برآرم

در وقت سحر دمار خواهم

کارم به عدد نمی شود راست

[...]

صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۶

 

هر که او لعل جانفزای تو دید

گشت آزاد از فراق شدید

صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۶

 

دوش دیدم به خواب لحم قدید

وه، چنین جز به خواب نتوان دید

روز عید و کلیچه و حلوا

هست بر طالعی که یافت سعید

چون خروسم به ناله و فریاد

[...]

صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۷

 

هر چند پیر و خسته دل و ناتوان شدم

هر گه که یاد روی تو کردم جوان شدم

صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۷

 

گر چون برنج پیر و چو نان ناتوان شدم

هر گه که بوی قلیه شنیدم جوان شدم

پالوده داشتم هوس اکنون هزار شکر

«بر منتهای همت خود کامران شدم .»

اسرارها که در دل گیپا نهاده اند

[...]

صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۸

 

بهار آمد بکن ساقی طربها

به این لب تشنه ده آب عنب ها

صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۸

 

مربا خواهم این ساعت مربا

ندارم غیر ازین در دل مربا

ز پیش لوت خواران کله چون رفت

ندارد هیچ چیزی جز عنب جا

هریسه گوید این با روغن داغ

[...]

صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۹

 

مراست در هوس روی آن پری پیکر

دل جراحت و جان فگار و دیده تر

صوفی محمد هروی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۶
۱۹
sunny dark_mode