گنجور

صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۱۰

 

آن نعش نازنین تو بی سر کجا رواست

و آن سر جدا فتاده ز پیکر کجا رواست

یک قلب و تیغ ها همه تا قبضه ای دریغ

یک جسم و تیرها همه تا پر کجا رواست

آن حنجری که بوسه گه خاتم رسل

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۱۱

 

شط فرات از آتش حسرت کباب شد

وز تشنگیش از عرق خجلت آب شد

در حلق ساکنان بهشت آب سلسبیل

بر یاد تشنه کامی او خون ناب شد

جبریل دست برسر و سر برد زیر بال

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۱۲

 

قاتل به قصد قربت اگر تیغ کین کشید

خاکش به دیده تیغ چرا بی گنه برید

قتل تو ماتمی است جهان را که جاودان

با وی برابری نکند صد هزار عید

پی چون نشد ستور که دشمن برآن سوار

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۱۳

 

برحالت غریبی او آسمان گریست

تنها نه آسمان همه کون و مکان گریست

چون سوی مقتل آمد و برکشتگان گذشت

بر هر جوان و پیر خروشان چنان گریست

کزتاب شرم در رخ او ماسوا گداخت

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۱۴

 

تخم جفا به خاک شقا ریخت تا یزید

کس حاصلی به جز غم از آن زرع ندروید

منت خدای را که خود از ریشه ای که کاشت

جز بار لعن و خار ملامت گلی نچید

تا رفته وصف ظلمت و نور این جفا نرفت

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۱۵

 

یک تیر از کمان حوادث برون نشد

کآنرا قدر به سینه ی او رهنمون نشد

در حیرتم که با همه سنگین دلی سپهر

از تاب آتش جگرش آب چون نشد

آبی که بسته ماند براسباط مصطفی

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۱۶

 

امروز روز قتل شهیدان کربلاست

صحرای حشر عرصه ی میدان نینواست

مال حلال و خون حرام مجاهدین

بی جرم این هدر همه وآن بی گنه هباست

پشت حسینیان حجاز از ملال خم

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۱۷

 

نگذاشت ظلم اهل زنا در جهان دریغ

جز یک مریض ز آل پیمبر نشان دریغ

میر قضا به مجلس غم خاک شین فسوس

دیو دغا به مسند جم حکمران دریغ

عیسی صلیب پنجه جوقی جهود وای

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۱۸

 

گشتند کشته چون همه انصار اهل بیت

شد نوبت شهادت سالار اهل بیت

دل پر خروش از غم یاران و لب خموش

آمد به خیمه بر سر بیمار اهل بیت

برداشت سر ز بستر و بگذاشتش به بر

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۱۹

 

با گریه گفت کای پدر نامدار من

ای مایه ی قرار دل بی قرار من

بنشین و آن مخواه که زین باد فتنه خیز

برخیزدت ز گوشه ی دامن غبار من

یک ره به دامنم بنشان تا به صد زبان

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۲۰

 

کای خواهر ای ستم کش بی غم گسار ما

دیدی چگونه گشت سرانجام کار ما

دشمن به دودمان من انداخت آتشی

کآتش فکند در دو جهان یک شرار ما

بر خاندان من شرری شعله زد که زو

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۲۱

 

کای یار بی کسان سخن جان گزا زدی

کآتش به جان دوده ی آل عبا زدی

داری سرشکستن دل های ما که تیغ

بستی به قصد دشمن و بر قلب ما زدی

داغی که بود در خور اعدای سخت جان

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۲۲

 

کاطفال را یتیم و مرا خون جگر مخواه

کلثوم را اسیر و مرا دربدر مخواه

آزار دخترانت ازین بیشتر مجوی

تشویش خواهرانت ازین بیشتر مخواه

آن زار مرده فاطمه را بی پسر مساز

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۲۳

 

کز جد و مادر و پدر ای یادگار ما

آقای ما برادر ما شهریار ما

داریم التماسی ازین التهاب بیش

فرمای التفاتی ازین به به کار ما

هفتاد و یک جراحت کاری به روی هم

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۲۴

 

کز اختر فلک‌زده وز طالع زبون

گردون زمانه را به جفا گشت رهنمون

عصری است بی‌مروت و عهدی است بی‌امان

دوری است پر دواهی و دهری است پر فنون

هم خاک مهرسوز و هم افلاک کینه‌ساز

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۲۵

 

کاندیشه‌ناکم از غم بی‌یاری شما

در تابم از خیال گرفتاری شما

دادم تنی به مرگ و نهادم دلی به صبر

هرچند دل خورم ز جگرخواری شما

ناچار خاطر همه آزردم ارنه من

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۲۶

 

درداد تن به مرگ چو کارش ز جان گذشت

بگذاشت پای بر سر جان وز جهان گذشت

آمد به حرب‌گاه و به هر گام ز اهل‌بیت

صد رستخیز عام بر آن ناتوان گذشت

چندان به کشتگان خود از چشم و دل گریست

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۲۷

 

چون نوبت قتال ز یاران به شه فتاد

پاسی پس از مقاتله در قتلگه فتاد

چون زخم‌های خویش به گرداب خون نشست

چون مرغ پر به خون زده بر خاک ره افتاد

با یک هزار و نهصد و پنجاه زخم بیش

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۲۸

 

تن‌های یاوران همه در خاک و خون طپان

سرهای همرهان همه بر نیزه خون‌چکان

خونابهٔ گلوی وی از چوب نی چکید

یا خون گریست با همه آهن‌دلی سنان

دلْ‌شان به داغ انده و تشویش هم رکاب

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۲۹

 

بیمار کربلا به تن از تب توان نداشت

تاب تن از کجا که توان بر فغان نداشت

گر تشنگی ز پا نفکندش غریب نیست

آب آن‌قدر که دست بشوید ز جان نداشت

در کربلا کشید بلایی که پیش وهم

[...]

صفایی جندقی
 
 
۱
۲۴
۲۵
۲۶
۲۷
۲۸
۳۸