کز اختر فلکزده وز طالع زبون
گردون زمانه را به جفا گشت رهنمون
عصری است بیمروت و عهدی است بیامان
دوری است پر دواهی و دهری است پر فنون
هم خاک مهرسوز و هم افلاک کینهساز
از سعد بیسعادت و از بخت باژگون
هم دوست بیحمیت و هم خصم بیحیا
این از شکیب کمتر و آن از بلا فزون
نعش معاشران همه عریان به مهد خاک
جسم برادران همه غلطان به موج خون
این یک ز نی سرش به فلک رفته سربلند
وین یک ز زین تنش به زمین گشته سرنگون
از موج خون خستهدلان خاک بیقرار
وز تیر آه تشنهلبان چرخ با سکون
روی هوا ز دود جگرهاست دودهرنگ
پشت زمین ز خون بدنهاست لالهگون
استاده پیش چشم تو اینک به جنگ جای
با تیغ و نی صفوف جفاجوی کالجفون
با آنکه یک تن از صف میدان نگشت باز
رفتند یاوران و تو هم می روی کنون
از شست ما به تیر قدر میشوی رها
وز دست ما به حکم قضا میروی برون
ما بیکسان زار و غریبان بیپناه
بعد از تو درمیان بلا چون کنیم چون
جمعی اسیر و عور و پریشان و خوار و زار
وین قوم تند و سرکش و بیدین و رذل دون
از ما مدار چشم صبوری در این سفر
اسپند را چگونه بر آتش بود سکون
شاه غریب از همه گیتی گسستهدل
این گفت و کاینات شد از روی او خجل
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به وضع نگرانکنندهای در جهان انسانها اشاره دارد. شاعر به توصیف عصری میپردازد که در آن بیمروتی و بیحیایی حاکم است. او به تضادهایی میان دوستان و دشمنان، خوشبختی و بدبختی و جنگ و صلح اشاره میکند. دنیای امروز را پر از رنج، خونریزی و فقدان همدلی میداند و از اوضاع اسفبار جامعه و افرادی که در این شرایط زندگی میکنند، ابراز نگرانی میکند. در نهایت، شاعر از غم و افسردگی عمیق خود نسبت به وضعیت بشر و دنیای پیرامونش سخن میگوید و احساس تنهایی شاهی رنجکشیده را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: از ستارهای که دچار سرنوشت بدی شده و از طالع نامناسبی که به گردون تعلق دارد، زندگی را با بیرحمی هدایت میکند.
هوش مصنوعی: این زمان، زمانی است که مهربانی کمتر دیده میشود و وعدهها بیپایه و اساس هستند. دورانی است که پر از سختی و آزمایشهاست و دنیایی است پر از هنرها و شیوههای مختلف.
هوش مصنوعی: زمین و آسمان هر دو از بدی و ستم سعدی ناامید و دلسرد هستند و بر بخت شوم او حسرت میخورند.
هوش مصنوعی: دوستی که نسبت به تو بیاحساس است و دشمنی که فاقد هرگونه شرم و حیاست، نشان دهنده این است که صبر و شکیبایی تو کمتر از آن است که باید و بلا و سختی تو بیشتر از حد معمول است.
هوش مصنوعی: اجساد دوستان همگی در زیر خاک بیپوشش هستند و بدنهای برادران در میان موجهای خون به حالت غلتیدن درآمدهاند.
هوش مصنوعی: یکی از این دو، به آسمان رفته و عالـیمقام است، در حالی که دیگرى به زمین افتاده و در موضع ذلت قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: از شدت درد و اندوه دلهای خسته و بیقرار، زمین به شدت نگران است و تیرهای آتشین از آروزی آرامش و رفع تشنگی لبهای تشنه در آسمان، بیحرکت و ساکن ماندهاند.
هوش مصنوعی: آسمان پر از دود دلهای زخمی است و پشت زمین رنگین به خون انسانهاست.
هوش مصنوعی: این بیت به تصویر کشیدن یک نبرد است که در آن، شخصی با تیغ و نیزه در برابر گروهی از دشمنان قرار دارد. این جنگ در مقابل چشمان تو رخ میدهد و به نوعی نشاندهندهی دشواریها و چالشهایی است که فرد با آنها مواجه میشود. همچنین میتواند به معنای تلاش و مبارزهای باشد که فرد در زندگی خود انجام میدهد.
هوش مصنوعی: اگرچه هیچ کس به میدان نرفت، اما یاران بازگشتند و حالا تو هم داری میروی.
هوش مصنوعی: از دست ما خارج میشوی و به سوی تقدیر میروی؛ ما تنها در نقش تعیینکنندهای هستیم که در نهایت تو را از ما جدا میکند.
هوش مصنوعی: ما بدون یاور و در وضعیت ناگواری به سر میبریم و پس از تو، در میان این مشکلات و سختیها چگونه باید زندگی کنیم؟
هوش مصنوعی: گروهی در حال غم و اندوه، بیچاره و نابینا و درهم و برهم هستند و این گروه دیگر، سرسخت، بدون ایمان و پست و حقیر میباشند.
هوش مصنوعی: در این سفر، چگونه میتوان به آرزوی خود رسید و صبر داشت، در حالی که مثل اسپند بر آتش نمیتوان آرام ماند؟
هوش مصنوعی: شاه غریب از همه دنیا دلتنگ بود و این را گفت، که به خاطر او، تمام جهان شرمنده شد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای مر تورا گرفته بت خوش زبان زبون،
تو خوش بدو سپرده دل مهربان ربون
اندر حریم می نکند جان تو قرار
تا ناوری دل از حرم دلبران برون
برگیر دل ز بلخ و بنه تن ز بهر دین
[...]
این کودکان تنگ قبای فراخ . . . ن
کردند . . . ایرو کیسه ما هر دو سرنگون
از بسکه . . . ایرو کیسه ما سیم و آب داد
نی سیم از آن برآیدنی آب ازین برون
آنجا که سیم بود، در او ماند باد پاک
[...]
اندیشه را به چون و چرا در بریز خون
کم کن براه ایزد بی چون «چرا و چون »
تا بر کنار حسن نشست ابرویت چو نون
دارم چو واو غرقه دلی در میان خون
خون دلم ز دیده برون شد ز آرزوت
آری ز دیده هر چه شد از دل شود برون
با مشکبار سلسله زلف پر خمت
[...]
ما را دلیست چو ساغر گرفته خون
چشمی چنان که شیشهٔ می گشته سرنگون
بنشسته است نقش تو چون در خیال من
از زلف همچو جیم و خم ابرویِ چو نون
گر آه دل چو تیشهٔ فرهاد برکشم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.