به دور چشم توام التجا به دوران نیست
نگاه گرم کم از خاتم سلیمان نیست
فریب خورده دام نگاه می داند
که زیر تیغ تغافل نشستن آسان نیست
ز گرد راه تو روشن کنم سواد نظر
غبار بینشم از سرمه صفاهان نیست
مرا که یاد رخ دوست گلشن نظر است
هجوم گریه کم از جوش عندلیبان نیست
جنون پرستم و آشفتگی بهار من است
دماغم از گل باغ کسی پریشان نیست
ندیده روی خریدار گفتگوی اسیر
در آن دیار که خیل کسادی ارزان نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به عمق عشق و زیباییهای نگاه معشوق اشاره میکند. او میگوید که چشمهای معشوقش مانند خاتم سلیمان پر از قدرت و جذابیتاند و او نمیتواند از دام نگاه او فرار کند. همچنین، شاعر به تلاشهایش برای روشن کردن افکارش اشاره میکند و بیان میکند که غبار بینش او از زیباییهای طبیعی به دست نیامده است. او به یاد معشوقش غمگین است و میگوید که این اشتیاق و جنون برای او بهار زندگی است. در نهایت، شاعر به کمبود خریدار و وضعیت کساد در دیاری که در آن زندگی میکند، اشاره دارد.
هوش مصنوعی: در اطراف چشمان تو، من در حال دعا کردن هستم، و این درخواست من نیازی به زمان خاصی ندارد. نگاه گرم تو هیچ کمبودی از قدرت خاتم سلیمان ندارد.
هوش مصنوعی: کسی که فریب نگاه دیگران را خورده، میداند که بیتوجهی و نادیده گرفتن واقعیات، کار آسانی نیست و عواقبی دارد.
هوش مصنوعی: از غبار نگاهی که بر ذهنم نشسته، میخواهم جادهی نورانی توجه تو را پاک کنم. این غبار، نه از سرمهی صفاهان که از بینش من ناشی شده است.
هوش مصنوعی: من که به یاد چهره محبوبم همیشه در حال شادی و سرور هستم، هیچ کمبودی در اشک و غم ندارم که شبیه هجوم جوجهتیغیها باشد.
هوش مصنوعی: من دیوانهوار عشق میورزم و حال و هوای بهار من همین درهمریختگی است، ذهنم از گلهای باغ دیگری به هم نخورده است.
هوش مصنوعی: در آن دیار، اسیر نمیتواند با خریدار سخن بگوید و او نمیتواند این چهره را ببیند، زیرا در آنجا، فراوانی کالاها باعث نمیشود که قیمتها پایین بیاید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اگرچه جانان کسرا عزیز چون جان نیست
مرا جهان و سرو جان بجای جانان نیست
نباشد انده جانان چو آمد انده جان
مراست انده جانان و انده جان نیست
شفا و راحت جان من آن دو مرجان بود
[...]
مرا به درد فراق تو هیچ درمان نیست
به غیر آتش عشق رخ تو در جان نیست
تو جانی و ز برم دور می شوی چه کنم
ز جان مفارقت ای نور دیده آسان نیست
مرا نیاز به روز وصال بسیارست
[...]
علاج عاشق دلگیر سیر بستان نیست
به چشم تنگدلان غنچه کم ز پیکان نیست
ز استخوان شهیدان اگر نخیزد دود
دلیل راهروان کس درین بیابان نیست
ز بهر تن زرهی نیست به ز نقش حصیر
[...]
کرم در آب و گل چرخ تنگ میدان نیست
به روزنامه خورشید، مد احسان نیست
نوشته اند به خون جگر برات مرا
ز فکر نعمت الوان دلم پریشان نیست
صدف به کد یمین رزق خویش می گیرد
[...]
ز عالمش چه خبر آن که او پریشان نیست
ندیده لذت سر ما تنی که عریان نیست
سفال خانهٔ ما بشکند سر فغفور
که مور کلبهٔ ما کمتر از سلیمان نیست
چو باده خون جگر نوش و ذوق را دریاب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.