گنجور

 
جهان ملک خاتون

مرا به درد فراق تو هیچ درمان نیست

به غیر آتش عشق رخ تو در جان نیست

تو جانی و ز برم دور می شوی چه کنم

ز جان مفارقت ای نور دیده آسان نیست

مرا نیاز به روز وصال بسیارست

شب فراق ترا گوییا که پایان نیست

میان صحن چمن صبحدم گذر کردم

به قد و قامت تو هیچ سرو بستان نیست

نظر به روی گلم اوفتاد تا دانی

که چون رخ تو گلی در همه گلستان نیست

صبا به دوست چرا حال ما نمی گویی

مگر ترا ره رفتن به کوی جانان نیست

بگو که بی تو به جان آمدم چرا آخر

نصیب ما ز وصال تو غیر حرمان نیست

بعیدم از رخ چون ماهت ای پری پیکر

کدام جان که به عید رخ تو قربان نیست

به دوری از برم ای جان مکوش چندینی

که در جهان بتر از درد روز هجران نیست

 
 
 
قطران تبریزی

اگرچه جانان کسرا عزیز چون جان نیست

مرا جهان و سرو جان بجای جانان نیست

نباشد انده جانان چو آمد انده جان

مراست انده جانان و انده جان نیست

شفا و راحت جان من آن دو مرجان بود

[...]

جهان ملک خاتون

هزار محنت و غم چون فراق یاران نیست

هزار غم چو غم عشق غمگساران نیست

برفتم از نظر آن دلفریب و می گفتم

ترحّمت چه سبب بر امیدواران نیست

ز دیده اشک روان می رود ز هجر چه سود

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از جهان ملک خاتون
کلیم

علاج عاشق دلگیر سیر بستان نیست

به چشم تنگدلان غنچه کم ز پیکان نیست

ز استخوان شهیدان اگر نخیزد دود

دلیل راهروان کس درین بیابان نیست

ز بهر تن زرهی نیست به ز نقش حصیر

[...]

صائب تبریزی

کرم در آب و گل چرخ تنگ میدان نیست

به روزنامه خورشید، مد احسان نیست

نوشته اند به خون جگر برات مرا

ز فکر نعمت الوان دلم پریشان نیست

صدف به کد یمین رزق خویش می گیرد

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
اسیر شهرستانی

به دور چشم توام التجا به دوران نیست

نگاه گرم کم از خاتم سلیمان نیست

فریب خورده دام نگاه می داند

که زیر تیغ تغافل نشستن آسان نیست

ز گرد راه تو روشن کنم سواد نظر

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه