ز عالمش چه خبر آن که او پریشان نیست
ندیده لذت سرما تنی که عریان نیست
سفال خانهٔ ما بشکند سر فغفور
که مور کلبهٔ ما کمتر از سلیمان نیست
چو باده خون جگر نوش و ذوق را دریاب
چه نشئهها که در این آب صاف پنهان نیست
مرا در آینهٔ دل نمود جانان عکس
که هیچ آینه را تاب و طاقت آن نیست
به خاک پای تو در دل چه گوشهها خالی است
گمان مبر که در این خانه جای مهمان نیست
به هر خیال چو معنی سراسری رفتم
کدام سینه که از داغ او گلستان نیست؟
به غیر یار سعیدا در این سرای خیال
همیشه کیست که از کردهها پشیمان نیست؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف احوال خود و تأملات عمیق درباره عشق و زندگی میپردازد. او به این موضوع اشاره میکند که تنها کسی که در زندگیاش به هم ریختگی نمیخورد، از درک زیباییها و لذتها بیبهره است. او از درد و آسیبهای زندگی میگوید و تأکید میکند که روح و دلش تحت تأثیر عشق قرار گرفته و آینهای از وجودش را نشان میدهد که تاب تحمل این عشق را ندارد. شاعر به یاد میآورد که در دلش جای بسیاری خالی است و زندگی تنها در سایه یار خوشبخت است. در نهایت، او به این نکته اشاره میکند که همگان در زندگی خود از کارهای گذشته افسوس میخورند و پشیمانند.
هوش مصنوعی: کسی که در زندگیاش دچار آشفتگی و بیقراری نیست، از حال و احوال دیگران آگاه نیست. او نمیتواند لذت سرمای بیپناهی را درک کند، چرا که خودش توشهای برای محافظت از خود ندارد.
هوش مصنوعی: اگر سفالخانهٔ ما شکسته شود، این به این معنا نیست که ما از فغفور (پادشاه) کمتر هستیم، چرا که خانهٔ ما به اندازهٔ کلبهٔ سلیمان ارزشمند است.
هوش مصنوعی: وقتی شراب دلانگیز را بنوشی و از لذت آن بهرهمند شوی، بدان که چه حالات شگفتانگیزی در این آب زلال نهفته است.
هوش مصنوعی: در دل من، عشق محبوبم چنان تأثیری دارد که هیچ آینهای نمیتواند زیبایی او را به درستی نشان دهد.
هوش مصنوعی: در دل من به خاطر عشق و احترام به تو، مکانهای خالی و آزاد زیادی وجود دارد. تصور نکن که در این خانه جایی برای تو نیست.
هوش مصنوعی: وقتی به هر اندیشهای که فکر میکنم، میبینم کدام قلب وجود دارد که از درد او رنج نمیبرد و در عوض، گلستانی نیست؟
هوش مصنوعی: در این دنیای خیال، به جز دوست خوبم، چه کسی وجود دارد که از کارهایش پشیمان نباشد؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اگرچه جانان کسرا عزیز چون جان نیست
مرا جهان و سرو جان بجای جانان نیست
نباشد انده جانان چو آمد انده جان
مراست انده جانان و انده جان نیست
شفا و راحت جان من آن دو مرجان بود
[...]
مرا به درد فراق تو هیچ درمان نیست
به غیر آتش عشق رخ تو در جان نیست
تو جانی و ز برم دور می شوی چه کنم
ز جان مفارقت ای نور دیده آسان نیست
مرا نیاز به روز وصال بسیارست
[...]
علاج عاشق دلگیر سیر بستان نیست
به چشم تنگدلان غنچه کم ز پیکان نیست
ز استخوان شهیدان اگر نخیزد دود
دلیل راهروان کس درین بیابان نیست
ز بهر تن زرهی نیست به ز نقش حصیر
[...]
کرم در آب و گل چرخ تنگ میدان نیست
به روزنامه خورشید، مد احسان نیست
نوشته اند به خون جگر برات مرا
ز فکر نعمت الوان دلم پریشان نیست
صدف به کد یمین رزق خویش می گیرد
[...]
به دور چشم توام التجا به دوران نیست
نگاه گرم کم از خاتم سلیمان نیست
فریب خورده دام نگاه می داند
که زیر تیغ تغافل نشستن آسان نیست
ز گرد راه تو روشن کنم سواد نظر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.