در تن بیمار لعل روح پرورد تو نیست
استخوانی کو نمک پرورده درد تو نیست
غیر مژگانی که باشد خانه زاد چشم تر
کس در این ره محرم نظاره گرد تو نیست
لذت عشقت نه تنها با دل ریش است و بس
مرهم آسودگی هم خالی از درد تو نیست
گرچه از دستت کسی را نیست رنگی جز حنا
نیست یک گل در چمن کو دستپرورد تو نیست
با غم او شکوه در افسردگی کم کن اسیر
آتش پروانه چون خاکستر سرد تو نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این متن از درد و غم عشق سخن میگوید و بیان میکند که تن بیمار او خالی از روح عشق محبوبش است. او میگوید هیچکس جز خود عشق نمیتواند در این راه همراهی کند و لذت عشق فقط با دل رنجور حاصل میشود. همچنین اشاره میکند که هیچکس به جز محبوب او رنگ و جانی ندارد و در دنیای عاشقانهاش، غم و اندوه او را احاطه کرده است. شاعر از پروانهای یاد میکند که آتش عشق را تجربه کرده اما اکنون خاکستر شده و سرد است. در واقع، این اشعار به عمق احساسات و چالشهای عشق و تنهایی اشاره دارد.
هوش مصنوعی: در بدن بیمار تو، جانی نیست که روح تو را پرورش دهد و استخوانی هم وجود ندارد که به خاطر درد تو پرورش یافته باشد.
هوش مصنوعی: جز مژگان کسی که در این راه، همدل و همراه تو باشد، در این دنیا کسی نیست که بتواند با چشمی اشکآلود به تو نظر کند و در کنارت باشد.
هوش مصنوعی: لذت عشق تو فقط باعث زخم دل نیست، بلکه آرامش و آسایش نیز به همراه خودش دردهایی دارد که از تو خالی نیست.
هوش مصنوعی: هر چند هیچکس به محبت و لطافت تو پاسخ نمیدهد، اما نمیتوان انکار کرد که در میان گلهای چمن، هیچ گلی به زیبایی و ارزش تو نمیرسد.
هوش مصنوعی: با ناله و شکوه از غم او، افسردگی خود را کاهش بده. تو در آتش عشق او مانند پروانهای اسیری، اما خاکستر تو سرد و بیحرارت است و اینگونه نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.