گنجور

 
۴۸۱

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۴

 

... بهتر آن است که با مردم بد ننشینی

سیل این اشک روان صبر و دل حافظ برد

بلغ الطاقه یا مقله عینی بینی ...

حافظ
 
۴۸۲

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۵

 

... خواجه تقصیر مفرما گل توفیق ببوی

گفتی از حافظ ما بوی ریا می آید

آفرین بر نفست باد که خوش بردی بوی

حافظ
 
۴۸۳

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۶

 

... کای نور چشم من به جز از کشته ندروی

ساقی مگر وظیفه ی حافظ زیاده داد

کآشفته گشت طره ی دستار مولوی

حافظ
 
۴۸۴

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۷

 

... در دل مدار هیچ که زیر و زبر شوی

گر در سرت هوای وصال است حافظا

باید که خاک درگه اهل هنر شوی

حافظ
 
۴۸۵

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۸

 

... مسند خواجگی و مجلس تورانشاهی

حافظ خام طمع شرمی از این قصه بدار

عملت چیست که فردوس برین می خواهی

حافظ
 
۴۸۶

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۹

 

... ما را چگونه زیبد دعوی بی گناهی

حافظ چو پادشاهت گهگاه می برد نام

رنجش ز بخت منما بازآ به عذرخواهی

حافظ
 
۴۸۷

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۰

 

... بر در میکده ای با دف و نی ترسایی

گر مسلمانی از این است که حافظ دارد

آه اگر از پی امروز بود فردایی

حافظ
 
۴۸۸

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۱

 

... درر ز شوق برآرند ماهیان به نثار

اگر سفینه حافظ رسد به دریایی

حافظ
 
۴۸۹

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۲

 

... ز همصحبت بد جدایی جدایی

مکن حافظ از جور دوران شکایت

چه دانی تو ای بنده کار خدایی

حافظ
 
۴۹۰

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۳

 

... تا حل کنم این مشکل در ساغر مینایی

حافظ شب هجران شد بوی خوش وصل آمد

شادیت مبارک باد ای عاشق شیدایی

حافظ
 
۴۹۱

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۴

 

... تا بو که تو چون سرو خرامان به درآیی

حافظ مکن اندیشه که آن یوسف مه رو

بازآید و از کلبه احزان به درآیی

حافظ
 
۴۹۲

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۵

 

... هر مرغ به دستانی در گلشن شاه آمد

بلبل به نواسازی حافظ به غزل گویی

حافظ
 
۴۹۳

حافظ » ساقی نامه

 

... که در بی خودی راز نتوان نهفت

که حافظ چو مستانه سازد سرود

ز چرخش دهد زهره آواز رود ...

حافظ
 
۴۹۴

حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۱

 

... ورق گل خجل است از ورق دفتر ما

هر که گوید که کجا رفت خدا را حافظ

گو به زاری سفری کرد و برفت از بر ما

حافظ
 
۴۹۵

حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۲

 

... غمزه ساقی ز چشم می پرستان برده خواب

تا شد آن مه مشتری درهای حافظ را به نقد

می رسد هر دم به گوش زهره گلبانگ رباب

حافظ
 
۴۹۶

حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۳

 

... که آن بیان مقامات کشف کشاف است

عدو که منطق حافظ طمع کند در شعر

همان حدیث هما و طریق خطاف است

حافظ
 
۴۹۷

حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۴

 

... جهان در لؤلؤ لالا گرفته است

حدیث حافظ ای سرو سمن بوی

به وصف قد تو بالا گرفته است

حافظ
 
۴۹۸

حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۵

 

... آب وی آن لب جان بخش روان افزا برد

بحث بلبل بر حافظ مکن از خوش سخنی

پیش طوطی نتوان نام هزارآوا برد

حافظ
 
۴۹۹

حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۶

 

... شود مست وحدت زجام الست

هر آن کـ او چو حافظ می صاف خورد

حافظ
 
۵۰۰

حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۷

 

... به هوش باش که نقد تو پاس بان نبرد

سخن به نزد سخن دان ادا مکن حافظ

که تحفه کس دروگوهر به بحر و کان نبرد

حافظ
 
 
۱
۲۳
۲۴
۲۵
۲۶
۲۷
۲۸