رهی معیری » ابیات پراکنده » آتش گل
... ز داغ و درد جدایی کجا خبر داری
تو را که دل به فغان جرس نمی سوزد
ز بس که داغ تو دارم چو لاله بر دل تنگ ...
رهی معیری » چند قطعه » قطعهٔ ۲۲ - فتنه آذربایجان
فغان که آتش کین آشیان ما را سوخت
به غیر ناله نخیزد نوایی از دهنی ...
رهی معیری » چند قطعه » قطعهٔ ۴۵ - کالای بیبها
سراینده ای پیش داننده ای
فغان کرد از جور خونخواره دزد
که از نظم و نثرم دو گنجینه بود ...
رهی معیری » ترانهها و نغمهها » شمارهٔ ۱۲ - شب من
بشب نخفته چشم کس ز ناله زارم
که تا سحر چو مرغ شب فغان بود کارم
ستاره در حیرت ز چشم بیدارم ...
رهی معیری » ترانهها و نغمهها » شمارهٔ ۱۶ - یار رمیده
... عتاب تو بشنیدم
فغان من نشنیدی
نگارا ...
رهی معیری » ترانهها و نغمهها » شمارهٔ ۱۷ - حاصل عشق
... چون ببینم رخ گل
برآرم فغان همچو بلبل
که یارب دمی در کنارم ...
رهی معیری » ترانهها و نغمهها » شمارهٔ ۱۸ - آذربایجان
... مطرب به شهناز شوری عیان کن آهنگ آذربایجان کن
بر خاک تبریز اشکی فرو ریز از فتنه گردون فغان کن
برگو که عشقت آذر به جان ها زد ...
رهی معیری » ترانهها و نغمهها » شمارهٔ ۲۰ - کاروان دشتی
... تنها ماندم تنها رفتی
چو کاروان رود فغانم از زمین بر آسمان رود دور از یارم خون می بارم
فتادم از پا به ناتوانی اسیر عشقم چنان که دانی ...
... اشک آتشین ریزد
چو کاروان رود فغانم از زمین بر آسمان رود دور از یارم خون می بارم
نه حریفی تا با او غم دل گویم ...
... از محفل ما چون دل ما سوی کجا رفتی تنها ماندم تنها رفتی
به کجایی غمگسار من فغان زار من بشنو و بازآ بازآ
از صبا حکایتی ز روزگار من بشنو و بازآ بازآ سوی رهی ...
رهی معیری » ترانهها و نغمهها » شمارهٔ ۲۴ - دریای غم
... چون تار مویت شکستی دلم را
فغان کز محبت نداری نصیبی
سراپا فریبی ...
رهی معیری » ترانهها و نغمهها » شمارهٔ ۲۷ - من آن ناله بی اثرم
... به گوش تو ناآشنایم من
از فغانم اثر میگریزد
وز شب من سحر میگریزد ...
... که در آتش از داغ و دردم من
از فغانم اثر میگریزد
وز شب من سحر میگریزد
رهی معیری » ترانهها و نغمهها » شمارهٔ ۴۳ - گل بی وفا (بیات ترک)
دیدم مرغی در طرف چمن نالد همچو من
هر دم کند به شورانگیزی فغان حسرت خیزی
چو عاشقان در گلشن باشد نغمه زن ...