ملکالشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۱۹۷ - نالهٔ بهار در زندان
... هر گه که تندباد حوادث وزد به من
از هر رگم چو چنگ برآید یکی فغان
ننوازدم کسی ز هزاران هزار دوست ...
ملکالشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۲۲۱ - فغان از این جهان
فغان از این جهان و ابتلای او
که مانده ام عجیب در بلای او ...
... چو من بدی کرده ام به جای او
به گوش روزگار بر فغان من
رسید و داد پاسخی سزای او ...
ملکالشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۲۲۲ - جغد جنگ
فغان ز جغد جنگ و مرغوای او
که تا ابد بریده باد نای او ...
... شد اقتدا به اوستاد دامغان
فغان از این غراب بین و وای او
ملکالشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۲۳۸ - سکوت شب
... اشکی نه و گذشته ز دامان سرشگ خون
بانگی نه وگذشته زکیوان فغان وای
بیتی به حسب حال بیارم از آنچه گفت ...
ملکالشعرا بهار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹
تا به گل هر لحظه بلبل را فغانی دیگراست
هر طرف از شهرت گل داستانی دیگر است ...
ملکالشعرا بهار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲
... گرچه هست این هدیه در نزد تو بی مقدار گفت
عاشقا این ناله و آه و فغان از جور کیست
گفتم از جور تو معشوق جفاکردار گفت ...
ملکالشعرا بهار » غزلیات » شمارهٔ ۷۰
... چشم برهم نه چو چشم مست او خواهی کشید
ورگشودی همچو من آه و فغانش را بکش
غمزه اش را گر ندانی چیست من دارم به دل ...
ملکالشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۴ - در مرثیه و مادهٔ تاریخ فوت پدر
... چو نور باصره امد ز چشم ما پنهان
فغان و ناله که شد دور دور کوری ما
بهار با دل غمگین خود چنین می گفت ...
ملکالشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۳۲ - به مناسبت سقوط امپراتوری عثمانی
فغان که ترک مرا تیره گشت رومی روی
دگر به گرد دل خسته ترکتازی نیست ...
ملکالشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۵۳ - تاریخ وفات «مستغنی» دانشمند افغان
آه کامسال آسمان در خطه افغان زمین
بر رخ روشندلان باب فغان مفتوح کرد
پادشاهی دادگستر را به تیر ظالمی ...
ملکالشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۴۵ - دین و وطن
... خدا نیای بشر بود و خاک مادر او
فغان ز قیم نااستوار دین و وطن
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۱ - سرگذشت شاعر در اولین مسافرت او به تهران
... شصت تومان ز یک بلورفروش
قرض کردم به صد فغان و خروش
این طلبکار بنده منجلی است ...
ملکالشعرا بهار » ترکیبات » انتقاد از انجمن همت
... لاله و نسترن نماند به جای
بلبلان با فغان زارا زار
قمریان با خروش ها یا های ...
ملکالشعرا بهار » ترجیعات » وارث طهمورث و جم
... چون پرید از آشیان سیمرغ روز
از پی اش زاغان فغان برداشتند
صدهزاران جوجه زرینه سر ...
ملکالشعرا بهار » منظومهها » مذمت مگس (ذوبحرین) » داستان «خرفستر»
بشنوی ار گفته پیر مغان
گیری ازین دیو چه آه و فغان
خلقتش از دیو شد این شوم ذات ...
ملکالشعرا بهار » تصنیفها » باد خزان (در افشاری)
... که بسته رخ شاهد مه لقا را
فغان و فریاد ز جور گردون
که داده فتوای فنای ما را
کشور خراب فغان و زاری
پیچه و نقاب سیاه و تاری ...
ملکالشعرا بهار » تصنیفها » غزل ضربی (در ماهور)
... کجا پرد مرغ که پر ندارد
امان از این عشق فغان از این عشق
که غیر خون جگر ندارد ...
فرخی یزدی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶
... در این وکیل و وزیر ای خدا اثر نکند
فغان صبحدم و ناله شبانه ما
برای محو تو ای کشور خراب بس است ...
فرخی یزدی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۳ - تحت نظر بودن پس از مراجعت از اروپا
... از سرشک لاله رنگم در چمن به خون نشستم
ای شکسته بال بلبل کن چو من فغان و غلغل
تو الم چشیده هستی من ستم کشیده هستم ...
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۸
... چون غنچه نشکفته دل زار من است
فریاد و فغان و ناله هر شب تا صبح
چون مرغ اسیر در قفس کار من است