گنجور

 
۳۱۰۱

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳

 

... گدا گفت و به من تن درنداد از خودنمایی ها

فغان زان بلهوس برکش محبت پیشه کش کز من

رباید حرف و آموزد به دشمن آشنایی ها ...

غالب دهلوی
 
۳۱۰۲

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰

 

... به وادیی که خضر کوزه و عصا انداخت

فغان ز غفلت غالب که کارش از سستی

ز دست رفته و داند که با خدا انداخت

غالب دهلوی
 
۳۱۰۳

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱

 

فغان که برق عتاب تو آنچنانم سوخت

که راز در دل و مغز اندر استخوانم سوخت ...

غالب دهلوی
 
۳۱۰۴

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۲

 

... ز ناله کار به اشک اوفتاده دل خون باد

ز شرم بی اثری ها فغان ما آبست

ز وهم نقش خیالی کشیده ای ور نه ...

غالب دهلوی
 
۳۱۰۵

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۲

 

... در نهاد نمک از رشک لبت

هست شوری که فغان نمکست

ای شده لطف و عتابت همه ناز ...

... نمک خوان تو خوان نمکست

شورها صرف فغانم کردند

نمک از حسرتیان نمکست ...

غالب دهلوی
 
۳۱۰۶

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۳

 

... در خم بند تغافل نالم از بیداد عمر

پرده ساز فغانم پشت چشم قاتلست

بس که ضبط مشق غم فرسود اعضای مرا ...

غالب دهلوی
 
۳۱۰۷

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۴

 

... قدر انفاس گرم در نظرستی غالب

در غم دهر دریغم به فغان می بایست

غالب دهلوی
 
۳۱۰۸

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۶

 

... این شعله همچو خون به رگ خس دویده باد

ذوقی ست همدمی به فغان بگذرم ز رشک

خار رهت به پای عزیزان خلیده باد ...

غالب دهلوی
 
۳۱۰۹

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۷

 

... توان شناخت ز بندی که بر زبان افتاد

فغان من دل خلق آب کرد ورنه هنوز

نگفته ام که مرا کار با فلان افتاد ...

غالب دهلوی
 
۳۱۱۰

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۱

 

... چمن عزای شهیدان کربلا دارد

فغان که رحم بدآموز یار شد غالب

روا نداشت که بر ما ستم روا دارد

غالب دهلوی
 
۳۱۱۱

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۲

 

... رنجور عشق گویی آه رسا ندارد

هر مطلعی که ریزد از خامه ام فغانی ست

جز نغمه محبت سازم نوا ندارد ...

غالب دهلوی
 
۳۱۱۲

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۰

 

... با خودش افتاده کار باک ز غالب مدار

ذوق فغانش ز دل ورزش تأثیر برد

غالب دهلوی
 
۳۱۱۳

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۰

 

... مگر به دل گذرد مرگ ناگهانش و لرزد

فغان ز خجلت صراف کم عیار که ناگه

برآورند زر قلب از دکانش و لرزد ...

غالب دهلوی
 
۳۱۱۴

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۴

 

دیگر از گریه به دل رسم فغان یاد آمد

رنگ پیمانه زدم شیشه به فریاد آمد ...

غالب دهلوی
 
۳۱۱۵

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۴

 

... سوخت آتشکده ز آتش نفسم بخشیدند

ریخت بتخانه ز ناقوس فغانم دادند

گهر از رایت شاهان عجم برچیدند ...

غالب دهلوی
 
۳۱۱۶

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۹

 

... برند دل به ادایی که کس گمان نبرد

فغان ز پرده نشینان که پرده دارانند

به جنگ تا چه بود خوی دلبران کاین قوم ...

غالب دهلوی
 
۳۱۱۷

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۳

 

دل نه تنها ز فراق تو فغان ساز دهد

رفتن عکس تو از آینه آواز دهد ...

غالب دهلوی
 
۳۱۱۸

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۱

 

... من آن نیم که ز مرگم جهان به هم نخورد

فغان زاهد و فریاد برهمن یاد آر

به بام و در ز هجوم جوان و پیر بگوی ...

غالب دهلوی
 
۳۱۱۹

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۳

 

... مرا به غیر ز یک جنس در شمار آورد

فغان که نیست ز پروانه فرق تا مگسش

جگر ز گرمی این جرعه تشنه تر گردید

فغان ز طرز فریب نگاه نیم رسش

خوشم که دوست خود آن مایه بی وفا باشد ...

غالب دهلوی
 
۳۱۲۰

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۷

 

... غالب نبود کشت مرا پاره ابری

جز دود فغانی که به گردون رود از دل

غالب دهلوی
 
 
۱
۱۵۴
۱۵۵
۱۵۶
۱۵۷
۱۵۸
۱۸۰