آزادگی ست سازی اما صدا ندارد
از هر چه درگذشتیم آواز پا ندارد
عشق ست و ناتوانی حسنست و سرگرانی
جور و جفا نتابم مهر و وفا ندارد
فارغ کسی که دل را با درد واگذارد
کشت جهان سراسر دارو گیا ندارد
درهم فشار خود را تا دررسد دماغی
در بزم ما ز تنگی پیمانه جا ندارد
ای سبزه سر ره از جور پا چه نالی؟
در کیش روزگاران گل خونبها ندارد
صد ره درین کشاکش بگذشته در ضمیرش
رنجور عشق گویی آه رسا ندارد
هر مطلعی که ریزد از خامه ام فغانی ست
جز نغمه محبت سازم نوا ندارد
جان در غمت فشاندن مرگ از قفا ندارد
تن در بلا فگندن بیم بلا ندارد
بر خویشتن ببخشای گفتم دگر تو دانی
دارم دلی که دیگر تاب جفا ندارد
کشتن چنان که گویی نشناخته ست ما را
هی ناتمام لطفی کز شکوه وا ندارد
مهرش ز بی دماغی ماناست با تغافل
یارب ستم مبادا بر ما روا ندارد
چشمی سیاه دارد یعنی به ما نبیند
رویی چو ماه دارد اما به ما ندارد
چون لعل تست غنچه اما سخن نداند
چون چشم تست نرگس اما حیا ندارد
آبش گداز خاکی بادش تف بخاری
دهلی به مرگ غالب آب و هوا ندارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره احساساتی عمیق و پیچیده مانند عشق، درد و ناامیدی است. شاعر به بیصدایی و ناتوانی عشق اشاره میکند و از فقدان دلخوشی و وفا در زندگی مینالد. او اشاره دارد که کسی که با درد زندگی میکند، آرامش واقعی را نمیتواند تجربه کند و به سختیهای حاکم بر زندگی اشاره میکند. همچنین به زیباییهای ظاهری و غفلتهای انسانی بین عشق و جدایی پرداخته و از احساس تلخ فراق و ناتوانی در برقراری ارتباط واقعی صحبت میکند. در نهایت، شاعر نشان میدهد که با وجود درد و رنج، همچنان در پی عشق و محبت است، از این رو بخشی از وجودش در جستجوی نغمهای عاشقانه باقی مانده است.
هوش مصنوعی: آزادی یک هنر است، اما صدایی نمیدهد. از هر چیزی که گذشتیم، نشانهای باقی نمانده است.
هوش مصنوعی: عشق و زیبایی موجب ناتوانی و سرگرم شدن میشوند و من نمیتوانم در برابر کارهای ناپسند و ظلم تحمل کنم، زیرا محبت و وفا در آن وجود ندارد.
هوش مصنوعی: هر کس که دلش را با درد و رنج رها کند، از زندگی آسوده میشود، چون این دنیا به هیچ چیز شفا بخشی شبیه گیاهان درمانکننده ندارد.
هوش مصنوعی: بشکن خود را در هم تا آنجا که نفسی در جمع ما به دلیل کوچک بودن پیمانه جا نگیرد.
هوش مصنوعی: ای سبزه، چرا از فشار پای دیگران شکایت میکنی؟ در دنیای پر فراز و نشیب، گل ارزشی برای خونبها ندارد.
هوش مصنوعی: در این وضعیت پر درد و رنج که او درگیر آن است، به نظر میرسد که عشق در دلش ویرانی به بار آورده و او را به شدت آزار میدهد و در عین حال نمیتواند فریادی رسا از درد و عاطفهاش سر دهد.
هوش مصنوعی: هر نوشتهای که از قلمم جاری میشود، فریادی از عشق و احساس است و جز آهنگ محبت، لحن دیگری ندارد.
هوش مصنوعی: زندگی کردن با غم تو به مرگ هم میارزد و اگر در سختیها گیر کنم، از خطر آن ترسی ندارم.
هوش مصنوعی: به خودت رحم کن؛ که گفتم دیگر خودت بهتر میدانی. دلم را دارم که دیگر تحمل سختیها را ندارد.
هوش مصنوعی: کشتنی که انگار ما را نمیشناسد، به گونهای ناتمام است که از زیبایی و عظمت خود نمیکاهد.
هوش مصنوعی: عشق و محبت او ناشی از نادانی ماست، ای کاش با بی توجهی ظلمی بر ما نکند.
هوش مصنوعی: چشمانش به رنگ سیاه است و به نظر میرسد که نمیخواهد ما را ببیند، در حالی که چهرهاش مانند ماه زیباست، اما این زیبایی نصیب ما نمیشود.
هوش مصنوعی: تو همچون لعل بینظیری که در غنچه بسته شدهای، ولی هنوز سخن گفتن را نمیدانی. مانند چشمی هستی که مانند نرگس زیباست، اما حیا و شرمی در تو وجود ندارد.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف محیطی میپردازد که در آن آب و هوای گرم و بخار زیادی وجود دارد. در این فضا، زمین و خاک به دلیل گرما و بخار تحت تأثیر قرار میگیرند و زندگی در این شرایط بسیار سخت و طاقتفرساست. بهطور کلی، اشاره به این دارد که در چنین فضایی، هیچ چیز نمیتواند بر گرما و رطوبت غالب شود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
پروای خط مشکین آن دلرباندارد
اندیشه از سیاهی آب بقا ندارد
با راستی توان برد از پیش کار حق را
موسی سلاح دیگر غیر از عصا ندارد
ظالم ز سختی دل بر کوه پشت داده است
[...]
آن یار بی حقیقت، پاس وفا ندارد
پروای اشتیاقم، دیرآشنا ندارد
دیوار خلق سایه چون نقش پا ندارد
در دهر پست همّت، افتاده جا ندارد
کار سپند دل را انداختم به آتش
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.