گنجور

 
غالب دهلوی

دماغ اهل فنا نشئه بلا دارد

به فرقم اره طلوع پر هما دارد

به وعده گاه خرام تو کرد نمناکم

بیا که شوقم از آوارگی حیا دارد

گشاد شست ادای تو دلنشین منست

اگر خدنگ تو در دل نشست جا دارد

ز من مترس که ناگه به پیش قاضی حشر

هجوم ناله لبم را ز ناله وا دارد

دلم فسرد بیفزا به وعده ذوق وصال

چراغ کشته همان شعله خونبها دارد

تپم ز رشک، همانا به جستجوی کسی ست

که خور ز تاب خود آتش به زیر پا دارد

پی عتاب همانا بهانه می طلبد

شکایتی که ز ما نیست هم به ما دارد

خوش ست دعوی آرایش سر و دستار

ز جلوه کف خاکی که نقش پا دارد

ز جور دست تهی ناله از نهادم جست

نیی که برگ ندارد همان نوا دارد

ز سادگی رمد از حرف عشق و من به گمان

که دوست تجربه ای دارد از کجا دارد

به خون تپیدن گلها نشان یکرنگی ست

چمن عزای شهیدان کربلا دارد

فغان که رحم بدآموز یار شد غالب

روا نداشت که بر ما ستم روا دارد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
مولانا

مها به دل نظری کن که دل تو را دارد

به روز و شب به مراعاتت اقتضا دارد

ز شادی و ز فرح در جهان نمی‌گنجد

دلی که چون تو دلارام خوش لقا دارد

ز آفتاب تو آن را که پشت گرم شود

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
عبید زاکانی

خدایگان جهان رکن دین عمیدالملک

توئی که چرخ به جاه تو التجا دارد

قضا به هرچه اشارت کنی مطیع شود

قدر به هرچه رضا باشدت رضا دارد

کسیکه پرتو رای تو در ضمیر آرد

[...]

جامی

بساط زرکش شاهی چه نقش ما دارد

تن برهنه ما نقش بوریا دارد

بکش ز نطع امل پاکزین عمل عیسی

ز گرد بالش خورشید متکا دارد

به دست راحت اقبال دهر غره مشو

[...]

اهلی شیرازی

دل شکسته ما گنجی از وفا دارد

بخر شکسته ما را که سودها دارد

مکن کناره ز عاشق اگرچه درویش است

که پرتو نظرش فیض کیمیا دارد

جفا و خشم تو ما را وفا و مهر افزود

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از اهلی شیرازی
اسیری لاهیجی

زهی جمال و ملاحت که یار ما دارد

هزار عشوه و ناز و کرشمه ها دارد

بنور طلعت خوبش چه دل که حیرانست

بدام زلف چه جانها که مبتلا دارد

جمال بیحد و مهر و وفای بی غایت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه