گنجور

 
غالب دهلوی

لذت عشقم ز فیض بینوایی حاصلست

آنچنان تنگست دست من که پنداری دلست

هم به قدر جوشش دریا تنومندست موج

تیغ سیراب از روانی های خون بسملست

وای لب گر دل ز تاب تشنگی نگدازدم

میگساران مست و من مخمور و ساقی غافلست

در خم بند تغافل نالم از بیداد عمر

پرده ساز فغانم پشت چشم قاتلست

بس که ضبط مشق غم فرسود اعضای مرا

راز دل از همنشینانم نهفتن مشکلست

شهری دل نیست گر حسرت مر اینجا از چه رو

چشم اهل دل زبان دان نگاه سائلست

با همه نزدیکی از وی کام دل نتوان گرفت

تشنه ما بر کنار آب جو پا در گلست

در نورد گفتگو از آگهی وامانده ایم

پیچ و تاب ره نشان دوری سر منزلست

عقل در اثبات وحدت خیره می گردد چرا

هر چه جز هستی ست هیچ و هر چه جز حق باطلست؟

ما همان عین خودیم اما خود از وهم دویی

در میان و غالب ما و غالب حائلست

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
سنایی

راه عشق از روی عقل از بهر آن بس مشکلست

کان نه راه صورت و پایست کان راه دلست

بر بساط عاشقی از روی اخلاص و یقین

چون ببازی جان و تن مقصود آنگه حاصلست

زینهار از روی غفلت این سخن بازی مدان

[...]

مولانا

نقش بند جان که جان‌ها جانب او مایلست

عاقلان را بر زبان و عاشقان را در دلست

آنک باشد بر زبان‌ها لا احب الافلین

باقیات الصالحات است آنک در دل حاصلست

دل مثال آسمان آمد زبان همچون زمین

[...]

سعدی

دیده از دیدار خوبان برگرفتن مشکلست

هر که ما را این نصیحت می‌کند بی‌حاصلست

یار زیبا گر هزارت وحشت از وی در دلست

بامدادان روی او دیدن صباح مقبلست

آن که در چاه زنخدانش دل بیچارگان

[...]

اوحدی

صورت او را ز معنی آشنایی با دلست

ورنه صورتها بسی دانم که از آب و گلست

صورت بت کافری باشد پرستیدن ولی

بت پرست ار معنی بت بازیابد واصلست

هر که او را دیده‌ای باشد، شناسد صورتی

[...]

خواجوی کرمانی

هر که مجنون نیست از احوال لیلی غافلست

وانک مجنون را بچشم عقل بیند عاقلست

قرب صوری در طریق عشق بعد معنویست

عاشق ار معشوق را بی وصل بیند واصلست

اهل معنی را از او صورت نمی بندد فراق

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه